P³⁴

#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️‍🔥
#Bts
part34
شوگا در و باز میکنه..
شوگا: سلام هیونگ، خوبی؟ حال احوالتون😂
اه غاز ابی اون ور رو نگاه..(حواس پرتی)
جین و نامجون: کو؟
شوگا: ات بدو در رو..
نامجون: یونگی فکر کنم دیشب خوب نخوابیدی.. حالت خوب نیست..
شوگا: ام اره فکر کنم توهم زدم برین دیگه منم الان میام!
جین: باشه منتظریم
(رفتن پایین و صبحانه خوردن)
نامجون: خب نیم ساعت وقت دارید آماده بشین زود.. از همین الان شروع شد؛ یک، دو، سه...
همه هجوم بردن به اتاقاشون...
ات: همیشه همین طوریه؟! 😐😳
کوک: اره بهش عادت میکنی.
جیمین همیشه اخرین نفر میاد پایین..
هی بدو دیر شد!
ات: وای، باشه
(همه سریع سوار شدن و رفتن برای کنسرت)
ات: خیلی استرس دارم😬
جین: بیا، این شکلات هارو بخور رنگت از استرس پریده توکه نمیخوای اولین اجرات حالت بدبشه میخوای؟
ات: معلومه که نه، ممنونم جین.
فقط همچی سریع داره اتفاق میوفته..
(موزیک ویدیو قبلا درست شده)
ویو ات؛ حالم یکم بهتر شد..
وقت نشد از شوگا بابت دیشب تشکر کنم، اخه خیلی بهم خوش گذشت..
بهتره برم پیداش کنم....

خب اینم از این🙂🌱
ببخشید اگه کم بود ادمینتون باید بره مدرسه 🤫🫂
چهار پنج پارت براتون گذاشتمممم 🫂