خانواده
پارت 60
*سه ساعت بعد*
کوک: ا/ت..ا/ت..بیدارشو یونگ شیر میخواد..غذا نمیخوره
ا/ت: ..اومم..چیع؟..نه نه اصلا باید شیر خوردن رو ترک کنه
یونگ: مهمههه
ا/ت: ای واییی خاک به سرم بلند نگوو..تقصیر توعه هااا ( طوری گریه میکرد که انگار واقعا نیاز داشت و دلم له رحم اومد )
کوک: خنده خرگوشی*
ا/ت: مرز 😑..منو پوشش بده حداقل به پسرت شیر بدم.. هودیمو دادم بالا*
کوک: لپشو بوسیدم*.. باشه
ا/ت: موقع شیر خوردن هق هق میکرد*.. جونم مامانی ببخشید..گریه نکن دیگه پسر من باید قهری نباشه و گریه نکنه..تو باید دیگه غذا های خوشمزه بخوری باشع؟
کوک: با لبخند نگاهشون میکردم*عاشقتونم ( زیر لب)
ا/ت: چی؟
کوک: هیچی :)
ا/ت: چرا اینطوری نگاه میکنی؟
کوک: مثل روزای اول نگاه میکنک؟🙂
ا/ت: خنده* چی میگی
کوک: دارم به خانواده ام نگاه میکنم
ا/ت: سرمو رو شونه اش گذاشتم *... اووووو گشنمهههه
کوک: بیا..صبحونه بخور*
*سه ساعت بعد*
کوک: ا/ت..ا/ت..بیدارشو یونگ شیر میخواد..غذا نمیخوره
ا/ت: ..اومم..چیع؟..نه نه اصلا باید شیر خوردن رو ترک کنه
یونگ: مهمههه
ا/ت: ای واییی خاک به سرم بلند نگوو..تقصیر توعه هااا ( طوری گریه میکرد که انگار واقعا نیاز داشت و دلم له رحم اومد )
کوک: خنده خرگوشی*
ا/ت: مرز 😑..منو پوشش بده حداقل به پسرت شیر بدم.. هودیمو دادم بالا*
کوک: لپشو بوسیدم*.. باشه
ا/ت: موقع شیر خوردن هق هق میکرد*.. جونم مامانی ببخشید..گریه نکن دیگه پسر من باید قهری نباشه و گریه نکنه..تو باید دیگه غذا های خوشمزه بخوری باشع؟
کوک: با لبخند نگاهشون میکردم*عاشقتونم ( زیر لب)
ا/ت: چی؟
کوک: هیچی :)
ا/ت: چرا اینطوری نگاه میکنی؟
کوک: مثل روزای اول نگاه میکنک؟🙂
ا/ت: خنده* چی میگی
کوک: دارم به خانواده ام نگاه میکنم
ا/ت: سرمو رو شونه اش گذاشتم *... اووووو گشنمهههه
کوک: بیا..صبحونه بخور*
۲.۰k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.