پارت ۳۰فصل دوم
پارت ۳۰فصل دوم
الورا: خلاصه که کوک دوباره ماسک مشکی شو زد کلاه هودیشو گذاشت روی سرش از ات و بقیه خداحافظی کرد و رفت ات و بقیه هم رفتن امارت و رسیدن
بورام: وایی خیالم راحت شد چرا زودتر نگفتید میدونید توی این چند روز چقدر عذاب کشیدم
ات: دخترم منم امروز صبح فهمیدم داداشت از اول میدونست و نگفت
بکهیون: ای بابا دوباره من مقصر شدم پوففف
لارا: بحث نکنید دیگه ببینید مهم الانه
نانسی: آره راست میگه
بکهیون: راستی مامان بدون گوشی اینا بیا بریم یه جا راجب همون کاری که جانگ گفت
ات: باشه باشه بریم
الورا: ات و بکهیون رفتن لب دریا( چه رمانتیک🤣🔪)که بکهیون گفت
بکهیون: خب مامان خوب گوش کن فردا بابا میره توی یه انبار توهم میری بقیش هم با من
ات: باشه حالا میخواین چیکار کنین؟
بکهیون: اونو بابا فردا بهت میگه
ویو کوک
داشتم با چندتا از ادمام حرف میزدم هماهنگ میکردم که یه دفعه....
الورا: خلاصه که کوک دوباره ماسک مشکی شو زد کلاه هودیشو گذاشت روی سرش از ات و بقیه خداحافظی کرد و رفت ات و بقیه هم رفتن امارت و رسیدن
بورام: وایی خیالم راحت شد چرا زودتر نگفتید میدونید توی این چند روز چقدر عذاب کشیدم
ات: دخترم منم امروز صبح فهمیدم داداشت از اول میدونست و نگفت
بکهیون: ای بابا دوباره من مقصر شدم پوففف
لارا: بحث نکنید دیگه ببینید مهم الانه
نانسی: آره راست میگه
بکهیون: راستی مامان بدون گوشی اینا بیا بریم یه جا راجب همون کاری که جانگ گفت
ات: باشه باشه بریم
الورا: ات و بکهیون رفتن لب دریا( چه رمانتیک🤣🔪)که بکهیون گفت
بکهیون: خب مامان خوب گوش کن فردا بابا میره توی یه انبار توهم میری بقیش هم با من
ات: باشه حالا میخواین چیکار کنین؟
بکهیون: اونو بابا فردا بهت میگه
ویو کوک
داشتم با چندتا از ادمام حرف میزدم هماهنگ میکردم که یه دفعه....
۸.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.