پارت ۳۷
ات ویو:
تصمیم داشتم با کوک یه قهر خیلی طولانی رو داشته باشم ولی وقتی دیدم اینقدر نگرانم شده بود که به گریه کردن افتاد فهمیدم چقدر دوسم داره و براش ارزش دارم اون وقتی عصبیه نمیتونه رفتار خودشو کنترل کنه پس این مشکل از من بود که رفتم رو مخش هوووف بیخیال حوله وسایل لازم رو برداشتم و سمت حموم قدم برداشتم و رفتم حموم بعد یه دوش ۴۵ مینی از حموم خارج شدم و روبه میز ارایشم نشستم و اول لباس تنم کردم یه تیشرت آستین بلند و با یه شلوارک و موهامو با سشوار خشک کردم و یکم کرم به دست و صورتم زدم و بعد رفتم رو تخت و رفتم زیر پتو که بوی خوب تن جونکوک رو میداد و من عاشق این بو بودم گوشیمو برداشتم و رفتم توش و یکم تو گوشی چرخیدم که در اتاق زده شد و خدمتکار اومد داخل و گفت»خانم غذا آمادس
گفتم»خیلی خب باشه الان میام برو
خدمتکار گقت»چشم ارباب سر میز منتظرتونن
بعد تعظیم کرد و رفت بیرون از اتاق
ارباب؟! مگه کوک اومد ؟! بلند شدم و رفتم پایین که سر میز نشسته بود و سرش تو گوشیش بود منو دید یه لبخند مهربون زد و دستمو گرفت و بغلم کرد و سرشو برد تو گردنم و عمیق نفس میکشید که ساعت شد تنم به مور مور بیفته بعد با هم شروع کردیم به غذا خوردن و بعد بلند شدیم و رفتیم بالا تو اتاق و دراز کشیدیم رو تخت هر دو همونطور که تو بغلش بودم گفتم»خب حالا که شب میریم فعلا خیلی مونده تا شب فیلم ببینیم جونکوکی
لبامو بوسید و گفت»اکه بعدش بیای یه دست گیم بزنیم اره ببینیم
گفتم»باشه ولی همش تو برنده میشی
صورتش رو نزدیکم کرد و گفت»شاید این دفعه تو بردی
گفتم»برم فیلمو بزارم
بعد بلند شدم و خواستم برم فیلم بزارم که دستمو گرفت و دوباره انداختم تو بغلش و با صدای خمارش لب زد»نگفتی بیب بازی میکنیم یا نه
گفتم»امم باشه با اینکه تو برنده میشی باشه بازی کنیم
بعد از بغلش درومدم از اونجایی که تو هر اتاق یه تلویزیون دیواری داشت رفتم یکی از فیلمهایی که هنوز نگاه نکرده بودم رو گذاشتم از اونجایی که همیشه زیر تختم خوراکی میزاشتم(خودمو میگم😂) از زیر تخت هر چی خوراکی داشتم درآوردم و بردم رو تخت و بعد خودمم رفتم بغل جونکوک و فیلم پخش شد و با هم دوتایی مشغول فیلم دیدن شدیم
تصمیم داشتم با کوک یه قهر خیلی طولانی رو داشته باشم ولی وقتی دیدم اینقدر نگرانم شده بود که به گریه کردن افتاد فهمیدم چقدر دوسم داره و براش ارزش دارم اون وقتی عصبیه نمیتونه رفتار خودشو کنترل کنه پس این مشکل از من بود که رفتم رو مخش هوووف بیخیال حوله وسایل لازم رو برداشتم و سمت حموم قدم برداشتم و رفتم حموم بعد یه دوش ۴۵ مینی از حموم خارج شدم و روبه میز ارایشم نشستم و اول لباس تنم کردم یه تیشرت آستین بلند و با یه شلوارک و موهامو با سشوار خشک کردم و یکم کرم به دست و صورتم زدم و بعد رفتم رو تخت و رفتم زیر پتو که بوی خوب تن جونکوک رو میداد و من عاشق این بو بودم گوشیمو برداشتم و رفتم توش و یکم تو گوشی چرخیدم که در اتاق زده شد و خدمتکار اومد داخل و گفت»خانم غذا آمادس
گفتم»خیلی خب باشه الان میام برو
خدمتکار گقت»چشم ارباب سر میز منتظرتونن
بعد تعظیم کرد و رفت بیرون از اتاق
ارباب؟! مگه کوک اومد ؟! بلند شدم و رفتم پایین که سر میز نشسته بود و سرش تو گوشیش بود منو دید یه لبخند مهربون زد و دستمو گرفت و بغلم کرد و سرشو برد تو گردنم و عمیق نفس میکشید که ساعت شد تنم به مور مور بیفته بعد با هم شروع کردیم به غذا خوردن و بعد بلند شدیم و رفتیم بالا تو اتاق و دراز کشیدیم رو تخت هر دو همونطور که تو بغلش بودم گفتم»خب حالا که شب میریم فعلا خیلی مونده تا شب فیلم ببینیم جونکوکی
لبامو بوسید و گفت»اکه بعدش بیای یه دست گیم بزنیم اره ببینیم
گفتم»باشه ولی همش تو برنده میشی
صورتش رو نزدیکم کرد و گفت»شاید این دفعه تو بردی
گفتم»برم فیلمو بزارم
بعد بلند شدم و خواستم برم فیلم بزارم که دستمو گرفت و دوباره انداختم تو بغلش و با صدای خمارش لب زد»نگفتی بیب بازی میکنیم یا نه
گفتم»امم باشه با اینکه تو برنده میشی باشه بازی کنیم
بعد از بغلش درومدم از اونجایی که تو هر اتاق یه تلویزیون دیواری داشت رفتم یکی از فیلمهایی که هنوز نگاه نکرده بودم رو گذاشتم از اونجایی که همیشه زیر تختم خوراکی میزاشتم(خودمو میگم😂) از زیر تخت هر چی خوراکی داشتم درآوردم و بردم رو تخت و بعد خودمم رفتم بغل جونکوک و فیلم پخش شد و با هم دوتایی مشغول فیلم دیدن شدیم
۵۱.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.