پارت یک
روی تخت نشستم و چشم هامو مالیدم سرم داشت میترکید نگاهی به ساعت کردم وای نه ساعت 8 ولی من باید ساعت 8تو شرکت میبودم امروز روز اول کارمه رفتم تا به دلینا پیام بدم که متوجه شدم یک ناشناس بهم پیام داده حالتون بهتره خانم پارک با خودم فکر کردم کی میتونه باشه فهمیدم همون مرد خوش قیافه که دیشب منو مست به خونه رسوند محکم تو سرم زدم و جواب پیامک رو دادم سلام ممنون این مرتیکه تلفن منو از کجا اورده بود از جام بلند شدم و شروع به حاضر شدن کردم حدود ساعت 10 رسیدم شرکت تا درو باز کردم از جا پریدم این که همون پسرس تو بار قبل از اینکه چیزی بگه بی ادبانه گفتم برو کنار دیرم شده پسره هم حاج و واج منو نگاه میکرد سمت منشی رفتم با بی حوصلگی جواب داد اقای مدیر تو اتاقشون منتظرتون هستن و منو سمت اتاق مدیر راهنمایی کرد ولی کسی توش نبود روی صندلی نشستم وای این افتزاح همون پسره خوش قیافه وارد اتاق شد
مدیر:اوه خانم پارک منتظرتون بودیم البته دوساعت پیش
الین:ب.ب.ببخشید
مدیر:اخه ادم شب قبل کار مست میکنه
داشتم از خجالت اب میشدم
مدیر از جاش بلند شد و به سمتم اومد چونمو تو دستش گرفت وگفت :نگران نباشید کارتونو از دست ندادید
الین:منون اقای خوش قیافه
داشتی از اتاق بیرون میرفتی که تازه متوجه سوتی بزرگت شده بودی
مدیر:اسمم بک بکیون
مدیر:اوه خانم پارک منتظرتون بودیم البته دوساعت پیش
الین:ب.ب.ببخشید
مدیر:اخه ادم شب قبل کار مست میکنه
داشتم از خجالت اب میشدم
مدیر از جاش بلند شد و به سمتم اومد چونمو تو دستش گرفت وگفت :نگران نباشید کارتونو از دست ندادید
الین:منون اقای خوش قیافه
داشتی از اتاق بیرون میرفتی که تازه متوجه سوتی بزرگت شده بودی
مدیر:اسمم بک بکیون
۶.۲k
۰۶ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.