پارت 4
ویو ات
اصلا دلم نمیخواست برای ازدواجم تصمیم بگیره نمیدونستم چیکار کنم برای جلوگیری از این موضوع تنها کسی رو که بهم آرامش میاد هم نبود تهیونگ حالم بده لطفا جواب بده
از عمارت جئون ها اومدیم بیرون و من رفتم کمی قدم بزنم و به ته زنگ بزنم
دینگ دینگ
کال زدم جواب نداد احتمالا جلسه اس
پس کال زدم دفترش که این دفعه منشیش برداشت
م.ت : بله بفرمایید
* ته هست نه منظورم پارک تهیونگه
م.ت : بله ایشون تو جلسه هستن
* کی تموم میشه؟
م.ت: شما ؟
* من پارک ات هستم دختر عمو جناب تهیونگ
م.ت :اها ۱۰ مین دیگه تقربیا
*اوکی ممنون بای
م.ت: خدانگهدار
۱۵ مین بعد
دوباره بهش کال زدم اما دیر تر که بتونم راحت باهاش صحبت کنم
دینگگگ دینگگ
*سلام اوپا
_ سلام شما ؟
* اوپااا میام میکشمت تو منو نمیشناسی
_ باشه بابا شوخی کردم چطوری بیبی؟
*من بیبی نیستم (کیوت)
_ آخه طرز حرف زدنت رو نگاه کیوت*
*ته اصلا حالم خوب نیست بس کن
_چیزی شده اونی مربوط به شرکته ؟
* هم نه هم آره
_ ات حالت خوبه چرا داری چرت و پرت میگی؟؟
*منظورم اینکه دو تا مشکل دارم هم مربوط به شرکته هم نه
_ خب
* اون جانگ عوض*ی(خودتی پدرصگ 😂)
قرار داد رو نتونستم.. هق... اوپا.. هق..اون...... هققق.... قرار داد رو ...... هق....نه بست .... من بهت... هق قول داده بودم
_اونی عیبی نداره واقعا برای این گریه میکنی ؟ فقط من اون عوضی رو ببینم میکشمش که گریه خواهر کوچولو مو در آورده
*من کوچولو نیستم (با گریه)
_ واقعا تو این شرایط هنوزم جواب پس میدی(با کمی خنده) خب مشکل دومت چیه؟؟
*بابام
_عمو لوولین اتفاقی براش افتاده(با ترس)
* نه... میخواد..... هق ... میخواد .... من.....هق... بزور... ازدواج کنم
ناموصا خیلی کیکین
چرا حداقل شرطا رو کامل نمیکنید 😑
کامنت بذارید حداقل
خیلی کیکین🥺🥲
اصلا دلم نمیخواست برای ازدواجم تصمیم بگیره نمیدونستم چیکار کنم برای جلوگیری از این موضوع تنها کسی رو که بهم آرامش میاد هم نبود تهیونگ حالم بده لطفا جواب بده
از عمارت جئون ها اومدیم بیرون و من رفتم کمی قدم بزنم و به ته زنگ بزنم
دینگ دینگ
کال زدم جواب نداد احتمالا جلسه اس
پس کال زدم دفترش که این دفعه منشیش برداشت
م.ت : بله بفرمایید
* ته هست نه منظورم پارک تهیونگه
م.ت : بله ایشون تو جلسه هستن
* کی تموم میشه؟
م.ت: شما ؟
* من پارک ات هستم دختر عمو جناب تهیونگ
م.ت :اها ۱۰ مین دیگه تقربیا
*اوکی ممنون بای
م.ت: خدانگهدار
۱۵ مین بعد
دوباره بهش کال زدم اما دیر تر که بتونم راحت باهاش صحبت کنم
دینگگگ دینگگ
*سلام اوپا
_ سلام شما ؟
* اوپااا میام میکشمت تو منو نمیشناسی
_ باشه بابا شوخی کردم چطوری بیبی؟
*من بیبی نیستم (کیوت)
_ آخه طرز حرف زدنت رو نگاه کیوت*
*ته اصلا حالم خوب نیست بس کن
_چیزی شده اونی مربوط به شرکته ؟
* هم نه هم آره
_ ات حالت خوبه چرا داری چرت و پرت میگی؟؟
*منظورم اینکه دو تا مشکل دارم هم مربوط به شرکته هم نه
_ خب
* اون جانگ عوض*ی(خودتی پدرصگ 😂)
قرار داد رو نتونستم.. هق... اوپا.. هق..اون...... هققق.... قرار داد رو ...... هق....نه بست .... من بهت... هق قول داده بودم
_اونی عیبی نداره واقعا برای این گریه میکنی ؟ فقط من اون عوضی رو ببینم میکشمش که گریه خواهر کوچولو مو در آورده
*من کوچولو نیستم (با گریه)
_ واقعا تو این شرایط هنوزم جواب پس میدی(با کمی خنده) خب مشکل دومت چیه؟؟
*بابام
_عمو لوولین اتفاقی براش افتاده(با ترس)
* نه... میخواد..... هق ... میخواد .... من.....هق... بزور... ازدواج کنم
ناموصا خیلی کیکین
چرا حداقل شرطا رو کامل نمیکنید 😑
کامنت بذارید حداقل
خیلی کیکین🥺🥲
۲.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.