بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
P5
ته: خانما...
ا.ت: دختریم خانم نیستیم!
ته: حالا هرچی...دخترا..احیانا ما شاخ داریم؟
ا.ت: ار...(بینا دستش و گذاشت رو دهن ا.ت)
بینا: خیر(لبخند ضایع)
ته:(به ا.ت چشم غره رفت و به بینا نگاه کرد و..) خب...پس ما خ*ر نیستیم که میخواین دروغ بگید!
بینا: ای وای دور از جون!
ا.ت: اوف دستت و بردار خفه شدم(عصبی)
-چرا بدون اجازه به وسیله هامون دست زدید؟
ا.ت: ببخشید ولی خبر نداشتیم مال شماست...یهو مث جن ظاهر شدید!
ته: کوک بریم..
ا.ت: اه اه اه چندشا...فکر کردین کی هستین؟فقط قیافه خوب دارن(اروم.چشم غره)
"یهو کوک ایستاد"
کوک: بله؟
ا.ت: بله؟(استرس)
کوک: الان چی گفتی..؟
ا.ت: من؟من که حرفی نزدم!
کوک: ولی من کلش و شنیدم کوچولو!
ا.ت: عااا...ساعت چنده؟وای الان مسابقه شروع میشه ما باید بریم فعلا(ضایع)
کوک: ولی هنوز یک ساعت مونده!
"ا.ت ایستاد"
ا.ت: خب کار دیگه ای داریم...عا..فعلا
P5
ته: خانما...
ا.ت: دختریم خانم نیستیم!
ته: حالا هرچی...دخترا..احیانا ما شاخ داریم؟
ا.ت: ار...(بینا دستش و گذاشت رو دهن ا.ت)
بینا: خیر(لبخند ضایع)
ته:(به ا.ت چشم غره رفت و به بینا نگاه کرد و..) خب...پس ما خ*ر نیستیم که میخواین دروغ بگید!
بینا: ای وای دور از جون!
ا.ت: اوف دستت و بردار خفه شدم(عصبی)
-چرا بدون اجازه به وسیله هامون دست زدید؟
ا.ت: ببخشید ولی خبر نداشتیم مال شماست...یهو مث جن ظاهر شدید!
ته: کوک بریم..
ا.ت: اه اه اه چندشا...فکر کردین کی هستین؟فقط قیافه خوب دارن(اروم.چشم غره)
"یهو کوک ایستاد"
کوک: بله؟
ا.ت: بله؟(استرس)
کوک: الان چی گفتی..؟
ا.ت: من؟من که حرفی نزدم!
کوک: ولی من کلش و شنیدم کوچولو!
ا.ت: عااا...ساعت چنده؟وای الان مسابقه شروع میشه ما باید بریم فعلا(ضایع)
کوک: ولی هنوز یک ساعت مونده!
"ا.ت ایستاد"
ا.ت: خب کار دیگه ای داریم...عا..فعلا
۱۱.۴k
۰۶ آبان ۱۴۰۳