قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۲۶
*دامیان*
وقتی چشمم به آنیا خورد.
تقریبا نفس در سینه ام حبس شد...دست خودم نبود نه میتوانستم حرف بزنم نه نفس بکشم...
ده ثانیه همانطور به آنیا خیره شدم تا بالاخره، سرفه ام گرفت و تنگی نفس قلبم را به تپش در آورد. به گوش های سرخ شده ی آنیا زل زدم و بعد حس کردم خودم هم داغ شدم...
لعد چند ثانیه عذاب آور، آنیا سر صحبت را باز کرد:«عام...گفتی بیام اینجا...کار خاصی داشتی؟»
سریع پاسخ دادم:«آره آره!» اشاره کردم بنشیند... چهره اش نگران بود. برای همین لبخند زدم:«میخواستم توی یه کار ازت کمک بخوام!» سرم را با حالت مرموزانه به سمتش خم کردم:«میخوام مخفیگاه پدرم رو کشف کنم!»
شرایط پارت بعد:۶ کامنت و ۳ لایک
پارت ۲۶
*دامیان*
وقتی چشمم به آنیا خورد.
تقریبا نفس در سینه ام حبس شد...دست خودم نبود نه میتوانستم حرف بزنم نه نفس بکشم...
ده ثانیه همانطور به آنیا خیره شدم تا بالاخره، سرفه ام گرفت و تنگی نفس قلبم را به تپش در آورد. به گوش های سرخ شده ی آنیا زل زدم و بعد حس کردم خودم هم داغ شدم...
لعد چند ثانیه عذاب آور، آنیا سر صحبت را باز کرد:«عام...گفتی بیام اینجا...کار خاصی داشتی؟»
سریع پاسخ دادم:«آره آره!» اشاره کردم بنشیند... چهره اش نگران بود. برای همین لبخند زدم:«میخواستم توی یه کار ازت کمک بخوام!» سرم را با حالت مرموزانه به سمتش خم کردم:«میخوام مخفیگاه پدرم رو کشف کنم!»
شرایط پارت بعد:۶ کامنت و ۳ لایک
۲.۲k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.