عاشق روانی
عاشق روانی { پارت ۱۵}
آگوست دی ویو :
رفتم توی اتاق و روی تخت خوابیدم که مینی اومد داخل .
مینی : اممممم من کنارت بخوابم ؟
دی : بخواب
مینی رفت کنارش خوابید
آگوست دی چشاشو بست و خوابید ...
مینی داره به صورتش نگاه میکنه
یکدفعه شینوبو با لاف و تشک اومد داخل
مینی : تو اینجا چیکار میکنی ؟ مگه اتاق نداری
شینوبو : میخوام اینجا بخوابم عزیزم
وسایلش رو پهن کرد و پایین پای ما خوابید
شینوبو : شب خوش
مینی : لعنتی ( آروم )
شینوبو : چیزی گفتی ؟
مینی : نه بگیر بکپ .
مینی هم خوابید ...
آگوست دی ویو :
بیدار شدم دور و برم رو نگاه کردم
پایین تخت شینوبو خواب بود
روی تخت هم مینی خوابیده بود
چرا اینقدر این دخترا به من میچسبن ؟
یکدفعه در باز شد و کوک اومد
کوک : اوووو پسر دختر تور میکنی ؟
دی : گوه نخور برو گمشو
کوک : ببین مینی رو بیخیال شو اون مال منع
دی : اول ببین این دوتا خودشونو صیغه من میکنن یا نه بعد . قطعا میکنن
کوک : برو بابا اونا مال منن
یکدفعه آگوست دی یه بالشت برداشت پرت کرد توی سر کوک ..... ( عجب 🤲📿)
دی : ببند در تالار اندیشه رو گمشو
کوک رفت
دی : کصافت
شینوبو بیدار شد
شینوبو : آه سلام
دی : آخه اینجا چیکار میکنی تو
شینوبو : خوابیدم نمیبینی
دی : حالا چرا تو اتاقی که من هستم ؟
شینوبو : گگگگ حالا هرچی
مینی بیدار شد
مینی : شبتون به خیر ( راستی بگم اینا هیولا هستن و ساعت ۱۱صبح خوابیدن )
دی : و همچنین
آگوست دی بلند شد رفت
مینی و شینوبو هم رفتن ....
یونگی : سلام بر آگوست دی اعظم
دی : سلام ( خمیازه )
یونگی : بیدار شو حاجی کار داریم
دی : بیدارم که
یونگی : مغزت خوابه انگار
دی : آره انگار . حالا بریم ؟
یونگی : راست میگی باید بریم محموله های سفارشی رو بگیریم که بریم جاساز کنیم برای جنگ
دی : باش بریم
این داستان ادامه دارد ✋
یوهاهااااا
مینی و شینوبو رقیب هم 🤣
آگوست دی ویو :
رفتم توی اتاق و روی تخت خوابیدم که مینی اومد داخل .
مینی : اممممم من کنارت بخوابم ؟
دی : بخواب
مینی رفت کنارش خوابید
آگوست دی چشاشو بست و خوابید ...
مینی داره به صورتش نگاه میکنه
یکدفعه شینوبو با لاف و تشک اومد داخل
مینی : تو اینجا چیکار میکنی ؟ مگه اتاق نداری
شینوبو : میخوام اینجا بخوابم عزیزم
وسایلش رو پهن کرد و پایین پای ما خوابید
شینوبو : شب خوش
مینی : لعنتی ( آروم )
شینوبو : چیزی گفتی ؟
مینی : نه بگیر بکپ .
مینی هم خوابید ...
آگوست دی ویو :
بیدار شدم دور و برم رو نگاه کردم
پایین تخت شینوبو خواب بود
روی تخت هم مینی خوابیده بود
چرا اینقدر این دخترا به من میچسبن ؟
یکدفعه در باز شد و کوک اومد
کوک : اوووو پسر دختر تور میکنی ؟
دی : گوه نخور برو گمشو
کوک : ببین مینی رو بیخیال شو اون مال منع
دی : اول ببین این دوتا خودشونو صیغه من میکنن یا نه بعد . قطعا میکنن
کوک : برو بابا اونا مال منن
یکدفعه آگوست دی یه بالشت برداشت پرت کرد توی سر کوک ..... ( عجب 🤲📿)
دی : ببند در تالار اندیشه رو گمشو
کوک رفت
دی : کصافت
شینوبو بیدار شد
شینوبو : آه سلام
دی : آخه اینجا چیکار میکنی تو
شینوبو : خوابیدم نمیبینی
دی : حالا چرا تو اتاقی که من هستم ؟
شینوبو : گگگگ حالا هرچی
مینی بیدار شد
مینی : شبتون به خیر ( راستی بگم اینا هیولا هستن و ساعت ۱۱صبح خوابیدن )
دی : و همچنین
آگوست دی بلند شد رفت
مینی و شینوبو هم رفتن ....
یونگی : سلام بر آگوست دی اعظم
دی : سلام ( خمیازه )
یونگی : بیدار شو حاجی کار داریم
دی : بیدارم که
یونگی : مغزت خوابه انگار
دی : آره انگار . حالا بریم ؟
یونگی : راست میگی باید بریم محموله های سفارشی رو بگیریم که بریم جاساز کنیم برای جنگ
دی : باش بریم
این داستان ادامه دارد ✋
یوهاهااااا
مینی و شینوبو رقیب هم 🤣
۷.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.