داستان های بی تی اس یک سری بزنید
امروز خونه دوست پسرت یونگی رفته بودی و داشتی شام آماده میکردی و طبق معمول یونگی توی اتاقش بود و داشت روی اهنگ جدیدش کار میکرد.........
محو آشپزی بودی که گوشیت زنگ خورد.. پسر همکلا سیت بود که قرار بود باهم روی یک پروژه همکاری کنید. بعد از ده دقیقه که صحبت هاتون تموم شد خواستی بری به آشپزی ادامه بدی که یونگی رو پشتت دیدی
♡♡✓✓♕
محو آشپزی بودی که گوشیت زنگ خورد.. پسر همکلا سیت بود که قرار بود باهم روی یک پروژه همکاری کنید. بعد از ده دقیقه که صحبت هاتون تموم شد خواستی بری به آشپزی ادامه بدی که یونگی رو پشتت دیدی
♡♡✓✓♕
۱.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.