𝙋𝙏 1

جیسو:صبح ساعت ۶گوشیم زنگ خورد...
بلند شدم و رفتم صورتمو شستم اومدم و صبحونه خوردم و وسایلامو آماده کردم و لباسامو پوشیدم تا برم دانشگاه (عکس لباسارو میزارم)
رسیدم
رفتم کلاس و نشستم و ب درسام نگا کردم..
دوستم ا.ت هم اومد..
^ععع جیسو چه زود اومدی
+اره امروز زود بیدار شدم ..
(چن دیقه بعد تهیونگ اومد)
-سلام دخترا
دخترا همزمان..
سسللاامم
تهیونگ:وای جیسو امروز چقد ناز شده (تهیونگ یجوریایی میشه گف جیسو رو دوس داره)
جیسو:اه چرا پس تائو نمیادد (جیسو رو تائو کراشه و نمیدونه ک تهیونگ اونو رو دوس داره.. و ا.ت یکی از صمیمی ترین دوستای تهیونگه و فقد اون میدونه ک تهیونگ جیسو رو دوس داره)
^هِی ته ته
-چیه
^کم بش نگا کن :|
- نمیشه نمیبینی چقد ناز شدههههه
^هییسسس آرووم باش میبینم
- کی میفهمه ک من اونو دوس دارم.. (با ناراحتی)
^هِیی خودت میدونی ک اون رو تائو کراشه
-ار میدونم ولی کاش میشد اون مال من میشد
ا.ت:چیزی نگفتم چون واقعا تهیونگ اونو دوس داش هرچقدرهم بش بگم کم وابستش شو ب حرفام گوش نمیده
مینا:یووووو گایزززز من اومدمم
+بابا آرووم ترسیدم
~اوکی😂
(نیم ساعت گذش و تائو نیومد)
جیسو:پس چرا تائو نمیاد.. .. چیزیش شده؟؟!! (با نگرانی)
.. ...... . ..... .. .. ّ.. .
ایدامه دالد؛)