part ³
چند شاتی از جونگکوک 🥀🚶🏻♀️
وقتی بهت سیلی میزنه •-•
+ جونگکوک....
باصدای اروم ولی عصبی گفت
_ هیچی نگو!
راوی « از اونجایی ک دخترک میدونست کوکی بد برداشت کردع سعی داشت سو تفاهم رو برطرف کنه
ولی... ولی اگه خودش جای اون بود چی ؟
مطمعنن بدتر از این برخورد میکرد
اگه معشوقش رو توی بغل کسی ک ازش متنفر بود میدید!
+ ا. اخهـ
_ میگیم هیچی نگو *داد
دادی ک کوکی زد باعث شد اشک توی چشمهای ات حلقه بزنه
چند دقه ای گذشته بود جی کی نگاه عصبیش رو ب جاده دوخته بود درصورتی ک عضلات فکش از عصبانیت منقبض شده بود
و این ب وضوح مشخص بود...
ات با این خیال ک خشم جونگکوک فروکش شده
لب زد :
+ اونجوری ک فکر میکنی نیست!
ولی همه چیز برعکس بود... برعکس خیالش!
وجود فکروخیال های توی ذهن جونگ کوک عصبانیتش رو هر لحظه بیشتر از قبل میکرد
صدای ات جرقه ای بود ک باعث شد خشم کوکی سرازیر شه
_ چیو میخای توضیح بدی ها! چیو؟ *داد
+ کوکـ
_ اسم منو ب زبون نیار * داد
ماشین رو زد کنار و برگشت سمت ات و دوباره غرید
_چرا؟ چرا ؟ ات چرا؟
اشکای ات ناخدا گاه سرازیر شدن حتا بدون اینکه پلکی بزنه!
دخترک با صدای اروم و لرزونش لب زد
+ اونجوری نیس ک فک میکنی! م. میتونم... توضیح بدم
_ چیو.. چیو میخای توضیح بدی؟ حوصله ی دروغ دیگه رو ندارم
فقط خفه شو!
*بقیش هم ک میدونید
« پایان فلش بک »
راوی « درسته ک کوکی عصبی بود
ولی زیاده روی نمیکرد؟ خشم چشماش رو کور کردع بود همین باعث میشد چشماش رو روی حقیقت ببنده
حتا اجازه حرف زدن هم ب دخترک نمیداد هعیی
ولی... ولی ممکن بود این عصبانیت بیش از حد کار دستش بدع... مگه ن؟
خودم میدونم بد شد 😃🚶🏻♀️
وقتی بهت سیلی میزنه •-•
+ جونگکوک....
باصدای اروم ولی عصبی گفت
_ هیچی نگو!
راوی « از اونجایی ک دخترک میدونست کوکی بد برداشت کردع سعی داشت سو تفاهم رو برطرف کنه
ولی... ولی اگه خودش جای اون بود چی ؟
مطمعنن بدتر از این برخورد میکرد
اگه معشوقش رو توی بغل کسی ک ازش متنفر بود میدید!
+ ا. اخهـ
_ میگیم هیچی نگو *داد
دادی ک کوکی زد باعث شد اشک توی چشمهای ات حلقه بزنه
چند دقه ای گذشته بود جی کی نگاه عصبیش رو ب جاده دوخته بود درصورتی ک عضلات فکش از عصبانیت منقبض شده بود
و این ب وضوح مشخص بود...
ات با این خیال ک خشم جونگکوک فروکش شده
لب زد :
+ اونجوری ک فکر میکنی نیست!
ولی همه چیز برعکس بود... برعکس خیالش!
وجود فکروخیال های توی ذهن جونگ کوک عصبانیتش رو هر لحظه بیشتر از قبل میکرد
صدای ات جرقه ای بود ک باعث شد خشم کوکی سرازیر شه
_ چیو میخای توضیح بدی ها! چیو؟ *داد
+ کوکـ
_ اسم منو ب زبون نیار * داد
ماشین رو زد کنار و برگشت سمت ات و دوباره غرید
_چرا؟ چرا ؟ ات چرا؟
اشکای ات ناخدا گاه سرازیر شدن حتا بدون اینکه پلکی بزنه!
دخترک با صدای اروم و لرزونش لب زد
+ اونجوری نیس ک فک میکنی! م. میتونم... توضیح بدم
_ چیو.. چیو میخای توضیح بدی؟ حوصله ی دروغ دیگه رو ندارم
فقط خفه شو!
*بقیش هم ک میدونید
« پایان فلش بک »
راوی « درسته ک کوکی عصبی بود
ولی زیاده روی نمیکرد؟ خشم چشماش رو کور کردع بود همین باعث میشد چشماش رو روی حقیقت ببنده
حتا اجازه حرف زدن هم ب دخترک نمیداد هعیی
ولی... ولی ممکن بود این عصبانیت بیش از حد کار دستش بدع... مگه ن؟
خودم میدونم بد شد 😃🚶🏻♀️
۱۵.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.