P:5
P:5
اروم پاشدم رفتم روی پاهاش نشستم ک زیرم احساس چیزی کردم
جیمین: بزرگ ن(پوزخند)
چیزی نگفتم و غذارو خورد
ات: من سیر شدم خاستم پا شم ک دستمو گرفت و نشوند روی پاهاش و مچ دستمو گرفتم
جیمین: عزیزم من بهت نگفتم ک پا نشو(بااعصبانیت)
منتظر موندم تا شامش تموم بشع بلاخرع تموم شد و زود پا شدم رفتم توی یکی از اتاقا و دراز کشیدم
جیمین: اتاق درستو انتخاب کردی(پوزخند) سرمو از زیر پتو در اوردم و نگاش کردم: چرا
جیمین: چون این اتاق منع(پوزخند) ب اتاقش نگاه کردم عکسای منو خودش بود شت
ات: من میرم خواستم برم ک دستمو گرفت و منو توی بغلش کشوند
ات: یااااا ولم کن میخوام برم
جیمین: هیس همینجوری بمون
ات: حداقل دستتو شل کن خفع شدممممم
جیمین یکم دستشو شل کرد و سرم توی سینش بود چق دلم برای این بغل تنگ شدع بود بوی عطرش هنوزم مثل قبل دیوونه کننده بود عطرشو وارد ریه هام کردم ک طولی نکشید و خوابم برد
صبح ویو: با خیسی رو لبام بیدار شدم
جیمین: بیدار شدی بیب دلم برای لبات تنگ شدع بود
ات: یاااا لبامو کندی چق پرویی
جیمین: چون اونا مال منن
ات: مال هیچکس نیستن
جیمین: چون مال مننننن(با اعصبانیت)
چیزی نگفتم ک جیمین پاشد لباسشو پوشید و اومد سرمو بوسید شکه شدم
جیمین: شب زود برمیگردم عشقم فرار ب ذهنت نرسع رفت*
ات: گگگگگ زود بر میگردم(اداشو در میار)
روی تاج تخت دراز کشیدم ک جرقه ای ب ذهنم خورد
ات: اره امشب فرار میکنم و از اینجا خلاص میشم
خندهی شیطانی کردم و لبامو گاز گرفتم پا شدم رفتم سرویس بهداشتی و کاری لازمو انجام دادم دراومدم موهامو شونه کردم رفتم پایین ک خدمتکار اومد گفت: خانم، ارباب گفتم صبحانتونو اماده کنم
ات: باشه رفتم نشستم و شروع ب خوردن شدم بعد از تموم شدن رفتم روی کاناپه دراز کشیدم و تلوزیونو رو روشن کردم و کیدرامای مورد علاقمو دیدم پوففففف لحظه حساسش تموم شد دیدم ساعت ۱۱ بود شت چق زود گذشتم وقتشع فرار کنم رفتم طبقه بالا کیفمو برداشتم ۲ دست لباس و گوشیمو برداشتم و هودی و کلاه مشکیم رو پوشیدم و شلوار مشکی گشاد پوشیدم رفتم توی عمارت و از بالای دیوار پریدم افتادم پایین شروع ب بدو بدو کردم خستع شدم دیدم داشت تاکسی میومد
ات: هی وایسا
تاکسی ایستاد و سوار ماشین شدم: منو ببر فرودگاه
چند مین بعد رسیدم فرودگا و بلیط گرفتم و گوشیمو خاموش کردم و سوار هوا پیما شدم پوفففف راهت شدم چشمامو بستم و خوابیدم
ویو ب صبح: از خواب بیدار شدم و کیفمو برداشتم و از فرودگا خارج شدم حعییی دلم برای لاس و گاس تنگ شدع بود ی تاکسی گرفتم و رفتم سمت هتل و ی اتاق گرفتم
ویو ب ۱ ماه بعد:
داشتم تلوزیون میدیدم ک کانال رو عوض کردم که....
شرطا
لایک:۷
اروم پاشدم رفتم روی پاهاش نشستم ک زیرم احساس چیزی کردم
جیمین: بزرگ ن(پوزخند)
چیزی نگفتم و غذارو خورد
ات: من سیر شدم خاستم پا شم ک دستمو گرفت و نشوند روی پاهاش و مچ دستمو گرفتم
جیمین: عزیزم من بهت نگفتم ک پا نشو(بااعصبانیت)
منتظر موندم تا شامش تموم بشع بلاخرع تموم شد و زود پا شدم رفتم توی یکی از اتاقا و دراز کشیدم
جیمین: اتاق درستو انتخاب کردی(پوزخند) سرمو از زیر پتو در اوردم و نگاش کردم: چرا
جیمین: چون این اتاق منع(پوزخند) ب اتاقش نگاه کردم عکسای منو خودش بود شت
ات: من میرم خواستم برم ک دستمو گرفت و منو توی بغلش کشوند
ات: یااااا ولم کن میخوام برم
جیمین: هیس همینجوری بمون
ات: حداقل دستتو شل کن خفع شدممممم
جیمین یکم دستشو شل کرد و سرم توی سینش بود چق دلم برای این بغل تنگ شدع بود بوی عطرش هنوزم مثل قبل دیوونه کننده بود عطرشو وارد ریه هام کردم ک طولی نکشید و خوابم برد
صبح ویو: با خیسی رو لبام بیدار شدم
جیمین: بیدار شدی بیب دلم برای لبات تنگ شدع بود
ات: یاااا لبامو کندی چق پرویی
جیمین: چون اونا مال منن
ات: مال هیچکس نیستن
جیمین: چون مال مننننن(با اعصبانیت)
چیزی نگفتم ک جیمین پاشد لباسشو پوشید و اومد سرمو بوسید شکه شدم
جیمین: شب زود برمیگردم عشقم فرار ب ذهنت نرسع رفت*
ات: گگگگگ زود بر میگردم(اداشو در میار)
روی تاج تخت دراز کشیدم ک جرقه ای ب ذهنم خورد
ات: اره امشب فرار میکنم و از اینجا خلاص میشم
خندهی شیطانی کردم و لبامو گاز گرفتم پا شدم رفتم سرویس بهداشتی و کاری لازمو انجام دادم دراومدم موهامو شونه کردم رفتم پایین ک خدمتکار اومد گفت: خانم، ارباب گفتم صبحانتونو اماده کنم
ات: باشه رفتم نشستم و شروع ب خوردن شدم بعد از تموم شدن رفتم روی کاناپه دراز کشیدم و تلوزیونو رو روشن کردم و کیدرامای مورد علاقمو دیدم پوففففف لحظه حساسش تموم شد دیدم ساعت ۱۱ بود شت چق زود گذشتم وقتشع فرار کنم رفتم طبقه بالا کیفمو برداشتم ۲ دست لباس و گوشیمو برداشتم و هودی و کلاه مشکیم رو پوشیدم و شلوار مشکی گشاد پوشیدم رفتم توی عمارت و از بالای دیوار پریدم افتادم پایین شروع ب بدو بدو کردم خستع شدم دیدم داشت تاکسی میومد
ات: هی وایسا
تاکسی ایستاد و سوار ماشین شدم: منو ببر فرودگاه
چند مین بعد رسیدم فرودگا و بلیط گرفتم و گوشیمو خاموش کردم و سوار هوا پیما شدم پوفففف راهت شدم چشمامو بستم و خوابیدم
ویو ب صبح: از خواب بیدار شدم و کیفمو برداشتم و از فرودگا خارج شدم حعییی دلم برای لاس و گاس تنگ شدع بود ی تاکسی گرفتم و رفتم سمت هتل و ی اتاق گرفتم
ویو ب ۱ ماه بعد:
داشتم تلوزیون میدیدم ک کانال رو عوض کردم که....
شرطا
لایک:۷
۵۵.۰k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.