رز خونی
#رزخونی
#part3
وقتی خون از گردنش سرا زیر شد کوک همرو مک زد رز با قدرتش عقب کشید و خودشو تو آب پرت کرد کوک تعجب کرد اون آب قطعا عمق زیادی داشت پرید تو آب ولی با چیزی که دید حیرت زده شد حالا فهمید اون یه پری بود چون اگه انسان معمولی بود بیهوش میشد رز دستشو واسه کوک تکون داد دم خوش رنگ آبی با پولک های براق و مشکی و صدف های حلزونی بالا رونش رز نزدیک کوک و دستشو گرفت با خودش آورد بالا رویه آب
رز:دیوونه ای؟ تازه زخمتو بستم
کوک:چیزی نمیشه
کوک رفت لب دریاچه نشست با رز نگاه انداخت چیزی که نباید به ذهنش اومد پوزخند مخفی رو لبش نشست
رز:گرسنه ای؟چون خونآشامی میتونی خوب شکار کنی؟
کوک:از من میخوای واست برم شکار
رز اخمی کرد و لب زد
رز:خسیس
رز از آب بیرون اومد و سمت جنگل قدم برداشت
کوک:هی هی صبر کن
کوک دنبال رز رفت
کوک:باهم میریم
هردو باهم رفتن تو جنگل و دنبال شکارشون میگشن که چشم کوک به یه بوقلمون خورد
کوک:هی اونجا رو
رز به جایی که کوک گفت نگاه کرد گوشه لبشو لیس زد
رز:به نظر خوشمزه میاد
کوک:بدون اینکه متوجه بشه میگیریمش
هردو پشت چمنا کمین کردن و آروم از پشت رفتن جلو که رز از گلو بوقلمون گرفت آورد بالا کوک که متوجه چیزی شده بود گوشاش تکون خورد همون لحظه بود پایه رز رو یه چیز رفت و صدا آهن داد که کوک با دیدن تنه درختی که داشت به طرفشون میرفت رز رو با سرعت گرفت باهم خودشو به طرف پرت کرد و تنه درخت از اون بالا به درخته دیگه برخورد کرد رز تو بغل کوک بود و کوک اونو خودشو پشت تپه ها قایم کرده بود و منتظر بود ببینه چیه با دیدن مردی شکارچی رز از ترس خودشو به کوک چسبوند قطعا اون آدم دنبال چیزه مهمی بود کوک تو ذهنش مرور کرد اگه قرار باشه این پری دریایی رو مال خودش ببره قطعا نمیخواد کسی دستش بهش برسه تا خودش ازش لذت ببره آخه کی این پری دریایی رو ول میکنه به امون خدا طولی نکشید اون مرد شکارچی دور شد
رز:اون حتما باز میاد
کوک:نگران نباش اونقدری زورش نمیرسه بیرونش میکنیم
طولی نکشید رز متوجه موقعیتش شد رو پا کوک نشسته بود و دستش رو سینش بود فاصله صورتشون باهم کم بود اینو وقتی فهمیدن که چشماشون به هم خورد رز از پا کوک بلند شد با خجالت رفت کنار
رز:ببخشید متوجه نشدم
#part3
وقتی خون از گردنش سرا زیر شد کوک همرو مک زد رز با قدرتش عقب کشید و خودشو تو آب پرت کرد کوک تعجب کرد اون آب قطعا عمق زیادی داشت پرید تو آب ولی با چیزی که دید حیرت زده شد حالا فهمید اون یه پری بود چون اگه انسان معمولی بود بیهوش میشد رز دستشو واسه کوک تکون داد دم خوش رنگ آبی با پولک های براق و مشکی و صدف های حلزونی بالا رونش رز نزدیک کوک و دستشو گرفت با خودش آورد بالا رویه آب
رز:دیوونه ای؟ تازه زخمتو بستم
کوک:چیزی نمیشه
کوک رفت لب دریاچه نشست با رز نگاه انداخت چیزی که نباید به ذهنش اومد پوزخند مخفی رو لبش نشست
رز:گرسنه ای؟چون خونآشامی میتونی خوب شکار کنی؟
کوک:از من میخوای واست برم شکار
رز اخمی کرد و لب زد
رز:خسیس
رز از آب بیرون اومد و سمت جنگل قدم برداشت
کوک:هی هی صبر کن
کوک دنبال رز رفت
کوک:باهم میریم
هردو باهم رفتن تو جنگل و دنبال شکارشون میگشن که چشم کوک به یه بوقلمون خورد
کوک:هی اونجا رو
رز به جایی که کوک گفت نگاه کرد گوشه لبشو لیس زد
رز:به نظر خوشمزه میاد
کوک:بدون اینکه متوجه بشه میگیریمش
هردو پشت چمنا کمین کردن و آروم از پشت رفتن جلو که رز از گلو بوقلمون گرفت آورد بالا کوک که متوجه چیزی شده بود گوشاش تکون خورد همون لحظه بود پایه رز رو یه چیز رفت و صدا آهن داد که کوک با دیدن تنه درختی که داشت به طرفشون میرفت رز رو با سرعت گرفت باهم خودشو به طرف پرت کرد و تنه درخت از اون بالا به درخته دیگه برخورد کرد رز تو بغل کوک بود و کوک اونو خودشو پشت تپه ها قایم کرده بود و منتظر بود ببینه چیه با دیدن مردی شکارچی رز از ترس خودشو به کوک چسبوند قطعا اون آدم دنبال چیزه مهمی بود کوک تو ذهنش مرور کرد اگه قرار باشه این پری دریایی رو مال خودش ببره قطعا نمیخواد کسی دستش بهش برسه تا خودش ازش لذت ببره آخه کی این پری دریایی رو ول میکنه به امون خدا طولی نکشید اون مرد شکارچی دور شد
رز:اون حتما باز میاد
کوک:نگران نباش اونقدری زورش نمیرسه بیرونش میکنیم
طولی نکشید رز متوجه موقعیتش شد رو پا کوک نشسته بود و دستش رو سینش بود فاصله صورتشون باهم کم بود اینو وقتی فهمیدن که چشماشون به هم خورد رز از پا کوک بلند شد با خجالت رفت کنار
رز:ببخشید متوجه نشدم
۴.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.