پارت ۴
قلبم جوری میزد که احساس کردم داره کنده میشه...
آخر پارت ۳👆
ویو ا.ت
جونگکوک خیلی عادی به روبرو نگاه میکرد یعنی واقعاً عین خیالش نیس؟داشتم از شدت تعجب میمردم که بالاخره لب باز کردم....
+عاااا ببخشید شما اینجا چیکار میکنید؟
ویو کوک
ازم پرسید
+شما اینجا چیکار میکنید؟
_داشتیم سمت خونه میرفتیم که چشممون خورد به شما ها(اشاره به اون طرف که اعضا و دوستای ا.ت بودن)
+آها...
خیلی زیبا بود بی نظیر و بی عیب بود تو اون لباس زیبا خیلی قشنگ ترم بود...دست و پاهای لاغر و سفید بی نهایت زیبا بود پوستش از آینده هر کسی روشن تر بود(چی دارم میگم😂) چطوری دارم این حرفا رو میزنم خدا .....
+کوککک.کوککککککککک(داد نسبتاً کم)
-ها چیشد؟شیرموزامممممم!
+چی میگی؟
-ها آها هیچی هیچی...
آخر پارت ۳👆
ویو ا.ت
جونگکوک خیلی عادی به روبرو نگاه میکرد یعنی واقعاً عین خیالش نیس؟داشتم از شدت تعجب میمردم که بالاخره لب باز کردم....
+عاااا ببخشید شما اینجا چیکار میکنید؟
ویو کوک
ازم پرسید
+شما اینجا چیکار میکنید؟
_داشتیم سمت خونه میرفتیم که چشممون خورد به شما ها(اشاره به اون طرف که اعضا و دوستای ا.ت بودن)
+آها...
خیلی زیبا بود بی نظیر و بی عیب بود تو اون لباس زیبا خیلی قشنگ ترم بود...دست و پاهای لاغر و سفید بی نهایت زیبا بود پوستش از آینده هر کسی روشن تر بود(چی دارم میگم😂) چطوری دارم این حرفا رو میزنم خدا .....
+کوککک.کوککککککککک(داد نسبتاً کم)
-ها چیشد؟شیرموزامممممم!
+چی میگی؟
-ها آها هیچی هیچی...
۱.۵k
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.