( زندگی جدید ) پارت ۱۲
( زندگی جدید ) پارت ۱۲
از زبان جینا
همه خسته بودیم رفتیم بالا کارامون رو کردیم من به لینا گفتم میترسم اتفاقی بیوفته و من بریم پیش اون عوضی لینا گفت نگران نباش لینا بغلم کرد و خوابیدیم
فردا صبح
راوی
همه از خواب بیدار شودن جینا مو وقتشه برین مدرسه ساعت ۶ بود هاشو شونه زدن و لباس مدرسه پوشیدن و اومدن همه پایین م ج و م ت تو بالکن بودن خدمتکار صبحانه رو چیده بود جینا پرسید مج و مت خیلی وقته تو بالکن خدمتکار بله جینا کمی نگران شود تهیونگ گفت نگران نباش بخور باید با لینا برین مدرسه نشستن سر میز صبحانه
م ج : یه خورده نگرانم
م ت : منم میترسم جینا رو از دست بدین معلوم نیست او کثافت چه نقشی شومی کشیده
م ج : نگران نباش جیمین تو کارای مافیای و بازی هاش وارده تهیونگ هم که عالیه
م ت : میدونم ولی خوب
م ج : ولی نداره الانم بیا بریم صبحانه بخوریم ملکه مافیا جینا اینا نگران میشن
م ت : باشه پرنسس مافیای شب (خنده ملایم) رفتیم سر میز جینا پرسید اتفاقی او فتاده گفت نه نگران نباش لینا گفت دیدی گفتم چیزی نیست صبحانه رو خوردیم ساعت ۶ نیم بود جینا و لینا صبحانه خوردن و قبل رفتن گفتم بهش وقت فکر درست باش و نگران نباش نفسم جینا گفت باشه مامانی تهیونگ هم باهاشون رفت
از زبان جینا
رفتیم تو ماشین دلم نبود برم مدرسه ولی نمیشود نزدیک مدرسه شودیم
تهیونگ گفت پیاده شین برین داخل از تهیونگ پرسیدم راننده نمیاد دنبالمون دیگه تهیونگ گفت نه چون اعتماد نداریم بهشون گفتم اهان خدا حا فظی کردیم و رفتیم تو کلاس معلم درس داد و سه تا زنگ تفریح رو رفتیم و مدرسه تموم شود تهیونگ اومده بود دنبالمون سوار شودیم ساعت ۳ بود رسیدیم خونه به م ج و م ت و جیمین سلام کردیم و رفتیم بالا یه دوش گرفتیم لباسمون رو عوض کردیم من خیلی گشنم بود اومدین پایین ناهار آماده بود نا هار کیمچی داشتیم با تهیونگ و همه نشستیم سر میز تا ما غذا رو تموم کردیم ساعت ۴ شود نشستیم رو مبل با گوشی ور میرفتم که مامان گفت ساعت نزدیگ ۴ شوده کارا مون رو بکنیم ساعت ۸ باید اونجا باشیم تا برسیم ساعت ۷ شوده
تهیونگ : مامان ما که آماده شدنمون یه دقیق هست
م ت : امید وارم اگه نخواید مخ بزنید
تهیونگ : مخه کیه رو ؟
م ت : دخترای اونجا رو دیگه
جیمین : من که نمیخوام مخ بزنم
تهیونگ : ببینم و تعریف کنید
همه : (خنده)
لینا : په من و جینا میریم کارامون رو بکنیم
م ت : باشه عزیزم تهیونگ ببین چه دخترای خوبی هستن باید بیای با لینا ازدواج کنی م ج هم که خواهرمه
لینا : خجالت کشید
م ج : چه بلایی هستی تو دیگه ملکه مافیا اگه اینجوری دخترت تو هم باید عروس من بشه
جینا و لینا : بسه ما داریم آب میشیم ما رفتیم
تهیونک و جیمین: خندیدن
از زبان جینا
همه خسته بودیم رفتیم بالا کارامون رو کردیم من به لینا گفتم میترسم اتفاقی بیوفته و من بریم پیش اون عوضی لینا گفت نگران نباش لینا بغلم کرد و خوابیدیم
فردا صبح
راوی
همه از خواب بیدار شودن جینا مو وقتشه برین مدرسه ساعت ۶ بود هاشو شونه زدن و لباس مدرسه پوشیدن و اومدن همه پایین م ج و م ت تو بالکن بودن خدمتکار صبحانه رو چیده بود جینا پرسید مج و مت خیلی وقته تو بالکن خدمتکار بله جینا کمی نگران شود تهیونگ گفت نگران نباش بخور باید با لینا برین مدرسه نشستن سر میز صبحانه
م ج : یه خورده نگرانم
م ت : منم میترسم جینا رو از دست بدین معلوم نیست او کثافت چه نقشی شومی کشیده
م ج : نگران نباش جیمین تو کارای مافیای و بازی هاش وارده تهیونگ هم که عالیه
م ت : میدونم ولی خوب
م ج : ولی نداره الانم بیا بریم صبحانه بخوریم ملکه مافیا جینا اینا نگران میشن
م ت : باشه پرنسس مافیای شب (خنده ملایم) رفتیم سر میز جینا پرسید اتفاقی او فتاده گفت نه نگران نباش لینا گفت دیدی گفتم چیزی نیست صبحانه رو خوردیم ساعت ۶ نیم بود جینا و لینا صبحانه خوردن و قبل رفتن گفتم بهش وقت فکر درست باش و نگران نباش نفسم جینا گفت باشه مامانی تهیونگ هم باهاشون رفت
از زبان جینا
رفتیم تو ماشین دلم نبود برم مدرسه ولی نمیشود نزدیک مدرسه شودیم
تهیونگ گفت پیاده شین برین داخل از تهیونگ پرسیدم راننده نمیاد دنبالمون دیگه تهیونگ گفت نه چون اعتماد نداریم بهشون گفتم اهان خدا حا فظی کردیم و رفتیم تو کلاس معلم درس داد و سه تا زنگ تفریح رو رفتیم و مدرسه تموم شود تهیونگ اومده بود دنبالمون سوار شودیم ساعت ۳ بود رسیدیم خونه به م ج و م ت و جیمین سلام کردیم و رفتیم بالا یه دوش گرفتیم لباسمون رو عوض کردیم من خیلی گشنم بود اومدین پایین ناهار آماده بود نا هار کیمچی داشتیم با تهیونگ و همه نشستیم سر میز تا ما غذا رو تموم کردیم ساعت ۴ شود نشستیم رو مبل با گوشی ور میرفتم که مامان گفت ساعت نزدیگ ۴ شوده کارا مون رو بکنیم ساعت ۸ باید اونجا باشیم تا برسیم ساعت ۷ شوده
تهیونگ : مامان ما که آماده شدنمون یه دقیق هست
م ت : امید وارم اگه نخواید مخ بزنید
تهیونگ : مخه کیه رو ؟
م ت : دخترای اونجا رو دیگه
جیمین : من که نمیخوام مخ بزنم
تهیونگ : ببینم و تعریف کنید
همه : (خنده)
لینا : په من و جینا میریم کارامون رو بکنیم
م ت : باشه عزیزم تهیونگ ببین چه دخترای خوبی هستن باید بیای با لینا ازدواج کنی م ج هم که خواهرمه
لینا : خجالت کشید
م ج : چه بلایی هستی تو دیگه ملکه مافیا اگه اینجوری دخترت تو هم باید عروس من بشه
جینا و لینا : بسه ما داریم آب میشیم ما رفتیم
تهیونک و جیمین: خندیدن
۳.۲k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.