کیساکی تتا
کیساکی تتا
اهم اهم ستاره ی امیدم تو کردی نا امیدم🎤🎧
من بدبخت مرض شعر خوانی دارم🎼🙃🙂 به کوچکواری خودتون نبخشین هههههههه🤣
خو مسخره بازی بسه ( نمیتونم ) 😗🤪
میدونم نصفتون با کیساکی پدر کشتگی دارین😔😌 ولی هیت ندین یه گلی گفت از کیساکی بزارم🙂↕️ منم بعد از گشادی دارم میزارم🤥
خب نور ، صدا ، حرکت یه چیزی این جا جدا از انیمه است 😸
ا.ت به یک مدرسه جدید باید میرفت (خو به یه ورم ) ا.ت آدمی بود که با همه زود جور میشد ولی بعضی وقتا خیلی سرد میشد (خب به عنم) رفت تو مدرسه معلم : ایشون ا.ت ف.ت هست برو یه جا بشین ا.ت از روی ناچاری به تنها صندلی خالی کنار کیساکی بنشست (بنشین کنارم گل انارم) فردای اون روز معلم کار عملی داد و ا.ت و کیساکی و هانما رو گروه کرد اینا باهم قرار گذاشتن ظهر برن ددر نه ببخشید برن پروژه رو حاضر کنن وقتی رسیدن هانما با کفش پاشنه بلند ۲۰۰۰۰۰۰۰۰ سانتی و میزوکی نیز با ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سانتی داشتن رو مخ کیساکی بدبخت میرفتن این کیساکی جان ما که حاضر بود برای رسیدن به هدفش هر کاری کنه بلند داد زد ا.ت و هانما یا میشینید یا میکشمتون ا.ت و هانما ترسیدن ا.ت دست هانما رو گرفت که کیساکی خانوم ناخواسته حسودیش گل کرد و یه کوشولو سرخ شد و عصبی خلاصه اینا عین آدم نشستن و پروژه رو انجام دادن فردا که تحویل دادن گروهشون دوم شد و کیساکی همه رو انداخت گردن هانما و ا.ت و بهشون اختار داد که اگه دفعه ی بعد همگروه شدن برینن جدی میکشتشونخلاصه سال ها گذشت عجیب بود کیساکی خیلی راحت همه چیز رو برای اهداف بالاتر اهدا میکرد ولی ناخواسته هر بار بحث ا.ت میشد نمیتونست این کار رو کنه عجیب بود ا.ت برای اون خواص بود انگاری اون برخلاف بقیه درکش میکرد بالاخره این کیساکی عاشق ما یه روز تصمیم گرفت غرور سگی اش را زیر پا بزاره و بره اعتراف وقتی اعتراف کرد
کیساکی : ا.ت چطور بگم من ...من خب نمیخوام تورو بکشم
ا.ت : ام خب ممنون ولی چرا گفتی
کیساکی : اه خب بفهم دیگه چجوری بگم ....تو... به نظرم خب خواصی
ا.ت : نگو که عاشقم شدی ؟
ا.ت با ترس: ولی .. ولی من تورو دوست ندارم
کیساکی احساس کرد اون یذره حس اش هم خورد شد
و با نگاهی ترسناک و یه چاقو تو دستش گفت : پس اگه برای من نباشی برای هیچ کس نیستییییییی
که ا.ت زد زیر خنده : چقدر زود جدی میشی دادا داشتم مسخرت میکردم اوممممم . ...خب با روش خودت بهت میگم منم نمیخوام تورو بکشم
کیساکی برای اولین بار خنده ای از ته دل کرد : خب خوشحالم ههههه
ا.ت گفت : هرچند اخلاقت خیلی بده ها
کیساکی عصبی شد
ا.ت گفت : خو حالا اخم نکن
و حالا ا.ت بدو و کیساکی بدو
میخواستم دو پارتش کنم ولی نکردم
اهم اهم ستاره ی امیدم تو کردی نا امیدم🎤🎧
من بدبخت مرض شعر خوانی دارم🎼🙃🙂 به کوچکواری خودتون نبخشین هههههههه🤣
خو مسخره بازی بسه ( نمیتونم ) 😗🤪
میدونم نصفتون با کیساکی پدر کشتگی دارین😔😌 ولی هیت ندین یه گلی گفت از کیساکی بزارم🙂↕️ منم بعد از گشادی دارم میزارم🤥
خب نور ، صدا ، حرکت یه چیزی این جا جدا از انیمه است 😸
ا.ت به یک مدرسه جدید باید میرفت (خو به یه ورم ) ا.ت آدمی بود که با همه زود جور میشد ولی بعضی وقتا خیلی سرد میشد (خب به عنم) رفت تو مدرسه معلم : ایشون ا.ت ف.ت هست برو یه جا بشین ا.ت از روی ناچاری به تنها صندلی خالی کنار کیساکی بنشست (بنشین کنارم گل انارم) فردای اون روز معلم کار عملی داد و ا.ت و کیساکی و هانما رو گروه کرد اینا باهم قرار گذاشتن ظهر برن ددر نه ببخشید برن پروژه رو حاضر کنن وقتی رسیدن هانما با کفش پاشنه بلند ۲۰۰۰۰۰۰۰۰ سانتی و میزوکی نیز با ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ سانتی داشتن رو مخ کیساکی بدبخت میرفتن این کیساکی جان ما که حاضر بود برای رسیدن به هدفش هر کاری کنه بلند داد زد ا.ت و هانما یا میشینید یا میکشمتون ا.ت و هانما ترسیدن ا.ت دست هانما رو گرفت که کیساکی خانوم ناخواسته حسودیش گل کرد و یه کوشولو سرخ شد و عصبی خلاصه اینا عین آدم نشستن و پروژه رو انجام دادن فردا که تحویل دادن گروهشون دوم شد و کیساکی همه رو انداخت گردن هانما و ا.ت و بهشون اختار داد که اگه دفعه ی بعد همگروه شدن برینن جدی میکشتشونخلاصه سال ها گذشت عجیب بود کیساکی خیلی راحت همه چیز رو برای اهداف بالاتر اهدا میکرد ولی ناخواسته هر بار بحث ا.ت میشد نمیتونست این کار رو کنه عجیب بود ا.ت برای اون خواص بود انگاری اون برخلاف بقیه درکش میکرد بالاخره این کیساکی عاشق ما یه روز تصمیم گرفت غرور سگی اش را زیر پا بزاره و بره اعتراف وقتی اعتراف کرد
کیساکی : ا.ت چطور بگم من ...من خب نمیخوام تورو بکشم
ا.ت : ام خب ممنون ولی چرا گفتی
کیساکی : اه خب بفهم دیگه چجوری بگم ....تو... به نظرم خب خواصی
ا.ت : نگو که عاشقم شدی ؟
ا.ت با ترس: ولی .. ولی من تورو دوست ندارم
کیساکی احساس کرد اون یذره حس اش هم خورد شد
و با نگاهی ترسناک و یه چاقو تو دستش گفت : پس اگه برای من نباشی برای هیچ کس نیستییییییی
که ا.ت زد زیر خنده : چقدر زود جدی میشی دادا داشتم مسخرت میکردم اوممممم . ...خب با روش خودت بهت میگم منم نمیخوام تورو بکشم
کیساکی برای اولین بار خنده ای از ته دل کرد : خب خوشحالم ههههه
ا.ت گفت : هرچند اخلاقت خیلی بده ها
کیساکی عصبی شد
ا.ت گفت : خو حالا اخم نکن
و حالا ا.ت بدو و کیساکی بدو
میخواستم دو پارتش کنم ولی نکردم
۱۵۱
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.