من به اصرار غزلهایم تورا خط میزنم

من به اصرار غزلهایم تورا خط میزنم
بی صدا بی تیشه امشب از دلت دل میکنم
آنقَـــــدر در چشم مردم چشم تو چرخید تا
شد فراموشت همان که عاشقش بودی منم
با تمام طعنه های تلخ تو حس میکنم...
تاروپودی از حقارت دارد این پیراهنم!
مانده ام توی اتاقی که تو تعیین کرده ای
با همان زخم زبان هایی که دائم برتنم....
در اتاقی که برایم خاطرات خوب داشت...
جشن عقد و در لباس عاشقی رقصیدنم
قفلی از بی اعتمادی میزدی هرشب به در
تا بفهمانی به من معنی غیرت یا جنم...!
"سیلی" از او خورده بودم باورش هم سخت بود
باهمان "دستی" که می انداخت "دور گردنم"....!
اسم اورا حلقِ آویـــــــــــز غزلــــــــــــــــها میکنم
تابفهمد یک عروسک بوده ام یا یک زنــــــــــم...
دیگر از ذهن تمام خاطراتم برده ام.
اسم مردی را که من مردانه تر خط میزنم...!
دیدگاه ها (۴)

بیش از تمـــام رنگ هایت رنگ کاشی را...بیش از تمام لحظه ها وق...

یا رب مرا یاری بده,تا سخت آزارش کنمهجرش دهم,زجرش دهم,خوارش ک...

‌ عکاسی از دخترکی دستفروش که زیرباران جوراب میفروخت عکسی گرف...

بــــــــه ‌ســــــان ِرودکــــــــــه در نشیـــــب درهســر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط