پارت۲۳:
پارت۲۳:
شب
(لباس نیلیکا ۲)
(کفش نیلیکا ۳)
نیلیکا: پس اینا کی میان.
کوک: مثل اینکه خیلی منتظری
نیلیکا: خب ارع کنجکاوم.
کوک: آها.
نیلیکا: ای بابا ناراحت نشو بانی.
یهو زنگ خورد دویدم سمت در.
وقتی در رو واز کردم با شش تا پسر روبه رو شدم. یهو کوک اومد.
کوک: سلام بچه ها.
ته: های.
جین: سلام و زهرمار نمیخوای بزاری بیایم تو.
نامجون: سلام.
جیمین: های😜
جیهوپ: سلامممم.
شوگا: ه..ای
کوک: بیاین تو.
همه اومدن منم رفتم خوراکی ها و بیارم.
«طرف کوک»
جین: عهه فرشته کوچولو کو؟
کوک: آشپزخونه داره خوراکی میاره.
جیمین: خاک تو سرت خب تو هم برو کمکش.
کوک: آخ پاک یادم رفت.
«طرف نیلیکا »
اصلا انگار نه انگار که من دوستخترشم و باید بهم کمک کنه خاک تو سرش . یهو دیدم یه دست دورم حلقه شد
کوک: بذار منم با خودم چندتا بیارم .
نیلیکا: آها باشه رو میز هست.
ولی کوک ولم نکرد و گفت....
کوک: امشب خیلی خوشگل شدی ناراحتم.
برگشتم سمتش و صورتش رو با دستام قاب گرفتم و گفتم...
نیلیکا: وا چرا ناراحتی چون دوست دخترت خوشگله؟
کوک: ارع اگه یه روز تو رو از من بگیرن چی؟
نیلیکا: هیچکی و هیچ وقت من و از تو نمیگیره بانی.
کوک: بانی؟
نیلیکا: ارع و بعد یه بوس.ه ریز رو ل.باش زدم و گفتم...
نیلیکا: حالا بیا اینا رو ببریم که الان فکر بد میکنن.
رفتیم تو پذیرایی و نشستیم و منم همه خوراکی هارو گذاشتم رو میز کوک هم همینطور .
شب
(لباس نیلیکا ۲)
(کفش نیلیکا ۳)
نیلیکا: پس اینا کی میان.
کوک: مثل اینکه خیلی منتظری
نیلیکا: خب ارع کنجکاوم.
کوک: آها.
نیلیکا: ای بابا ناراحت نشو بانی.
یهو زنگ خورد دویدم سمت در.
وقتی در رو واز کردم با شش تا پسر روبه رو شدم. یهو کوک اومد.
کوک: سلام بچه ها.
ته: های.
جین: سلام و زهرمار نمیخوای بزاری بیایم تو.
نامجون: سلام.
جیمین: های😜
جیهوپ: سلامممم.
شوگا: ه..ای
کوک: بیاین تو.
همه اومدن منم رفتم خوراکی ها و بیارم.
«طرف کوک»
جین: عهه فرشته کوچولو کو؟
کوک: آشپزخونه داره خوراکی میاره.
جیمین: خاک تو سرت خب تو هم برو کمکش.
کوک: آخ پاک یادم رفت.
«طرف نیلیکا »
اصلا انگار نه انگار که من دوستخترشم و باید بهم کمک کنه خاک تو سرش . یهو دیدم یه دست دورم حلقه شد
کوک: بذار منم با خودم چندتا بیارم .
نیلیکا: آها باشه رو میز هست.
ولی کوک ولم نکرد و گفت....
کوک: امشب خیلی خوشگل شدی ناراحتم.
برگشتم سمتش و صورتش رو با دستام قاب گرفتم و گفتم...
نیلیکا: وا چرا ناراحتی چون دوست دخترت خوشگله؟
کوک: ارع اگه یه روز تو رو از من بگیرن چی؟
نیلیکا: هیچکی و هیچ وقت من و از تو نمیگیره بانی.
کوک: بانی؟
نیلیکا: ارع و بعد یه بوس.ه ریز رو ل.باش زدم و گفتم...
نیلیکا: حالا بیا اینا رو ببریم که الان فکر بد میکنن.
رفتیم تو پذیرایی و نشستیم و منم همه خوراکی هارو گذاشتم رو میز کوک هم همینطور .
۴.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.