غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※───
با اعتماد به نفس کامل از پله ها رفتم پایین ولی بعد دو پله پام دوباره درد گرفت داشتم میافتادم که...
+داری دروغ میگی؟...میخوای انتقام بگیری نه؟
_انتقام؟
+آره من اون موقع.....خب......الان حسم واقعیه
_باشه حست واقعیه ولی من بهت حسی ندارم
پس چرا حرفاش دقیقا حرفای اونموقع منه
+ا/ت من...
_زیادی داریم کشش میدیم(آخيششش دلم خنک شد اون پارتا رو یادتون نرفته که کوک عن بازی در میاورد)
اینو گفت و رفت آه من واقعا پشیمونم که ردش کردم کاش همون موقع....آههه لعنتی چقد من خرم
همین موقع صدای جیمین اومد که با عجله داشت میومد سمت ما
+چیه..چیه چیشده
ج: کوک چیکار کردی
_چیشده
+چیکار کردم؟
ج: پسره رو داغون کردی میدونی چه خاکی تو سرمون شد
وقتی اینو شنیدن نشستن رو کاناپه و جیمین بهشون زل زده بود
ج: کوک میفهمی چی میگم اگه اون بخواد دشمنمون شه چی
+از این جرعتا نداره
_هه ببین آخه چقد خیالش راحته....من با این چی میکشم
ج: پات چی شده ا/ت.....نکنه تو رو هم کتک...
+جیمین....واقعا کهههه
_پام چیزی نشده فقط داغون شده
ج: آهاا
_من میرم یه چیزی درست کنم
+نه تروخدا دوباره نه
_ایندفعه حواسم هست
کوک هم میخواست بره بالا تو اتاقش ولی چشمش به ا/ت افتاد و همونجا رو پله ها نشست
ج: چرا اینجا نشستی
+خوب شد اومدی یکم باهم حرف بزنیم.....بشین
ج: قضیه چیه...درمورد چی
+ ا/ت
ج: گفتم که تو درگیر..
+میدونم
ج: پس مشکل چیه
ج: حالا چرا اینجا نشستی بریم تو اتاق خب
+همینجا خوبه باید نگاش کنم
ج: ایبابا
+فکرشو بکن اون منو نمیخواد....من تاحالا نشده به کسی پیشنهاد بدم ازم خوشش نیاد
ج: شاید واسه اینه که اصن پیشنهاد ندادی
+(چپ چپ نگا میکنه)
ج: میخوای چیکار کنی
+نمیدونم.....شاید فقط باید نگاش کنم راست میگه ما خیلی فرق داریم من خیلی بزرگترم ولی باید ببینی وقتی تو چشماش نگاه میکنم کارام دست خودم نیست دوست دارم همونجوری نگاش کنم.......وقتی با کس دیگه ای میبینمش خیلی عصبی میشم کلا با کارای اون کنترلمو از دست میدم انگار یه آدم دیگه م دلم میخواد باهاش حرف بزنم بغلش کنم مال من باشه وقتی میرم بیرون دلم براش تنگ میشه چشمام همش دنبال اون میگرده انگار زیادی وابسته شدم
قیافه جیمین که بهش زل زده و عجیب نگاه میکنه رو میبینه میفهمه زیادی گفته
ذهنش: گند زدم
ج: زیادی...
+میدونم
+حداقل تو یه پیشنهادی بده
ج: من؟ در مورد دخترا هیچی نمیتونم بگم اونا واقعا عجیبن کسی درمورد شناختشون به نتیجه ای نرسیده
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #بنگتن
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #K_pop #BANGTAN #ARMY #Bangtan
امتحان میان ترم شروع شدههه🥲
باید درس بخونم ولی بگم در این وضع به فکر شما و فیک هستم سعی میکنم بنویسم و بزارم شاید دیر شه دیگه ببخشید
ممنون بابت کامنت های خوبتون خیلی خوشحالم میکنه❤💋
+داری دروغ میگی؟...میخوای انتقام بگیری نه؟
_انتقام؟
+آره من اون موقع.....خب......الان حسم واقعیه
_باشه حست واقعیه ولی من بهت حسی ندارم
پس چرا حرفاش دقیقا حرفای اونموقع منه
+ا/ت من...
_زیادی داریم کشش میدیم(آخيششش دلم خنک شد اون پارتا رو یادتون نرفته که کوک عن بازی در میاورد)
اینو گفت و رفت آه من واقعا پشیمونم که ردش کردم کاش همون موقع....آههه لعنتی چقد من خرم
همین موقع صدای جیمین اومد که با عجله داشت میومد سمت ما
+چیه..چیه چیشده
ج: کوک چیکار کردی
_چیشده
+چیکار کردم؟
ج: پسره رو داغون کردی میدونی چه خاکی تو سرمون شد
وقتی اینو شنیدن نشستن رو کاناپه و جیمین بهشون زل زده بود
ج: کوک میفهمی چی میگم اگه اون بخواد دشمنمون شه چی
+از این جرعتا نداره
_هه ببین آخه چقد خیالش راحته....من با این چی میکشم
ج: پات چی شده ا/ت.....نکنه تو رو هم کتک...
+جیمین....واقعا کهههه
_پام چیزی نشده فقط داغون شده
ج: آهاا
_من میرم یه چیزی درست کنم
+نه تروخدا دوباره نه
_ایندفعه حواسم هست
کوک هم میخواست بره بالا تو اتاقش ولی چشمش به ا/ت افتاد و همونجا رو پله ها نشست
ج: چرا اینجا نشستی
+خوب شد اومدی یکم باهم حرف بزنیم.....بشین
ج: قضیه چیه...درمورد چی
+ ا/ت
ج: گفتم که تو درگیر..
+میدونم
ج: پس مشکل چیه
ج: حالا چرا اینجا نشستی بریم تو اتاق خب
+همینجا خوبه باید نگاش کنم
ج: ایبابا
+فکرشو بکن اون منو نمیخواد....من تاحالا نشده به کسی پیشنهاد بدم ازم خوشش نیاد
ج: شاید واسه اینه که اصن پیشنهاد ندادی
+(چپ چپ نگا میکنه)
ج: میخوای چیکار کنی
+نمیدونم.....شاید فقط باید نگاش کنم راست میگه ما خیلی فرق داریم من خیلی بزرگترم ولی باید ببینی وقتی تو چشماش نگاه میکنم کارام دست خودم نیست دوست دارم همونجوری نگاش کنم.......وقتی با کس دیگه ای میبینمش خیلی عصبی میشم کلا با کارای اون کنترلمو از دست میدم انگار یه آدم دیگه م دلم میخواد باهاش حرف بزنم بغلش کنم مال من باشه وقتی میرم بیرون دلم براش تنگ میشه چشمام همش دنبال اون میگرده انگار زیادی وابسته شدم
قیافه جیمین که بهش زل زده و عجیب نگاه میکنه رو میبینه میفهمه زیادی گفته
ذهنش: گند زدم
ج: زیادی...
+میدونم
+حداقل تو یه پیشنهادی بده
ج: من؟ در مورد دخترا هیچی نمیتونم بگم اونا واقعا عجیبن کسی درمورد شناختشون به نتیجه ای نرسیده
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #بنگتن
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #K_pop #BANGTAN #ARMY #Bangtan
امتحان میان ترم شروع شدههه🥲
باید درس بخونم ولی بگم در این وضع به فکر شما و فیک هستم سعی میکنم بنویسم و بزارم شاید دیر شه دیگه ببخشید
ممنون بابت کامنت های خوبتون خیلی خوشحالم میکنه❤💋
۳۳.۳k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.