part 23
part 23
رفتیم بالا هر کدومه مون رفتم اتاق خودش
خرید هامو گذاشتم و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون لباس راحتی مو پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
اتاق یونا روبه روی اتاق من بود هیمنکه از اتاق اومدم بیرون اونم از اتاقش اومد بیرون
یونا: بریم پایین یکم هوا بخوریم
ات: باشه
از هتل رفتیم بیرون جلوی هتل رویه نمیکت نشستیم
یونا: اوه چه روزه خوبی بود مگه نه
ات: اره خیلی خوش گذشت
یونا: بازم میریم
ات: باشه میریم
یونا : اوففف این گوشی منم که همش زنگ می خوره
گوشیو جواب دادم رئیس پارک بود
؛مکالمه یونا و رئیس پارک ؛
رئیس پارک : کجای چرا تلفنتو جواب نمیدی
یونا: نشنیدم بخاطر همین
رئیس پارک: مگه من تورو نمی شناسم مطمئنم که با یکی از دوستات رفتی بیرون
یونا: خوب باشه رفتم بیرون
رئیس پارک: بعدن در مورد این حرف میزنیم تو بگو همه چی اونجا رو به راه اون اومده
یونا : نه نیومده منتظرم
رئیس پارک: باشه هروقت اومد بهم خبر بده
یونا: باشه
؛پایان مکالمه ؛
ات : کی بود
یونا: رئیسم بود
ات: رئیست ادم خوبیه
یونا : اره خیلی ادمه خوبی نیست اون خیلی خوشتیپه
ات: یعنی چی ادم خوبی نیست
یونا: نه منظورم این نبود یعنی ادمه خوبیه
ات: پس تو چرا تویه هتل میمونی
یونا : آخه چیزه بخاطر اینکه
(وای خدایا الان چی بگم تو ذهنش )
آها خونمو سم پاشی میکردن منم اینجا اومدم
ات: تو عاشق رئیس هستی
یونا: اوه .. ن ..نه نه کی گفته (با لکنت)
ات: از تو چشمات میشه فهمید که چقدر دوسش داری
یونا : ن نه ...ن ..نه دوسش ندارم
ات: من که میفهمم که عاشقشی
یونا: نه من اصلا عاشق کسی نمیشم مگه به من میخوره من عاشقه کسی بشم
ات: گوشیت داره زنگ میخوره
یونا: اوه حواسم نبود
مکالمه یونا و رئیس پارک
رئیس پارک : نیومده هنوز
یونا: نه نیومده
نه نه اومد ماشینش همین حالا جلوی هتل وایستاد
رئیس پارک همین حالا میام اونجا
پایان مکالمه
یونا: من باید برم تو همینجا بمون یا اگه میخواستی بری قدم بزنی برو من یه کاره کوچیکی دارم باید برم
ات: باشه برو اشکالی نداره
یونا رفت منم یکم دیگه همونجا نشستم بعدش تصمیم گرفتم برم پیاده روی بلند شدم و رفتم
جونکوک
زود دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم موهامو درست کردم عطر تلخمو زدم و از اتاق رفتم سالوت جه چانگ هم اینجا بود
جه چانگ: بح بح بح چه عجب آقا داماد آماده شدن (با خنده)
جونکوک : بسه حرف نزن بیا بریم دیر شده
جه چانگ: باشه بابا توهم با این اخلاقت کشتی ما رو
جونکوک: اگه قبولش نداری اون دیگه مشکله خودته
اسلاید 2، لباس ات که شب پوشید
اسلاید 3، لباس جونکوک برای مهمونی
ادامه دارد ^^^^^^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
رفتیم بالا هر کدومه مون رفتم اتاق خودش
خرید هامو گذاشتم و رفتم یه دوش گرفتم و اومدم بیرون لباس راحتی مو پوشیدم و موهامو باز گذاشتم و از اتاق رفتم بیرون
اتاق یونا روبه روی اتاق من بود هیمنکه از اتاق اومدم بیرون اونم از اتاقش اومد بیرون
یونا: بریم پایین یکم هوا بخوریم
ات: باشه
از هتل رفتیم بیرون جلوی هتل رویه نمیکت نشستیم
یونا: اوه چه روزه خوبی بود مگه نه
ات: اره خیلی خوش گذشت
یونا: بازم میریم
ات: باشه میریم
یونا : اوففف این گوشی منم که همش زنگ می خوره
گوشیو جواب دادم رئیس پارک بود
؛مکالمه یونا و رئیس پارک ؛
رئیس پارک : کجای چرا تلفنتو جواب نمیدی
یونا: نشنیدم بخاطر همین
رئیس پارک: مگه من تورو نمی شناسم مطمئنم که با یکی از دوستات رفتی بیرون
یونا: خوب باشه رفتم بیرون
رئیس پارک: بعدن در مورد این حرف میزنیم تو بگو همه چی اونجا رو به راه اون اومده
یونا : نه نیومده منتظرم
رئیس پارک: باشه هروقت اومد بهم خبر بده
یونا: باشه
؛پایان مکالمه ؛
ات : کی بود
یونا: رئیسم بود
ات: رئیست ادم خوبیه
یونا : اره خیلی ادمه خوبی نیست اون خیلی خوشتیپه
ات: یعنی چی ادم خوبی نیست
یونا: نه منظورم این نبود یعنی ادمه خوبیه
ات: پس تو چرا تویه هتل میمونی
یونا : آخه چیزه بخاطر اینکه
(وای خدایا الان چی بگم تو ذهنش )
آها خونمو سم پاشی میکردن منم اینجا اومدم
ات: تو عاشق رئیس هستی
یونا: اوه .. ن ..نه نه کی گفته (با لکنت)
ات: از تو چشمات میشه فهمید که چقدر دوسش داری
یونا : ن نه ...ن ..نه دوسش ندارم
ات: من که میفهمم که عاشقشی
یونا: نه من اصلا عاشق کسی نمیشم مگه به من میخوره من عاشقه کسی بشم
ات: گوشیت داره زنگ میخوره
یونا: اوه حواسم نبود
مکالمه یونا و رئیس پارک
رئیس پارک : نیومده هنوز
یونا: نه نیومده
نه نه اومد ماشینش همین حالا جلوی هتل وایستاد
رئیس پارک همین حالا میام اونجا
پایان مکالمه
یونا: من باید برم تو همینجا بمون یا اگه میخواستی بری قدم بزنی برو من یه کاره کوچیکی دارم باید برم
ات: باشه برو اشکالی نداره
یونا رفت منم یکم دیگه همونجا نشستم بعدش تصمیم گرفتم برم پیاده روی بلند شدم و رفتم
جونکوک
زود دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم موهامو درست کردم عطر تلخمو زدم و از اتاق رفتم سالوت جه چانگ هم اینجا بود
جه چانگ: بح بح بح چه عجب آقا داماد آماده شدن (با خنده)
جونکوک : بسه حرف نزن بیا بریم دیر شده
جه چانگ: باشه بابا توهم با این اخلاقت کشتی ما رو
جونکوک: اگه قبولش نداری اون دیگه مشکله خودته
اسلاید 2، لباس ات که شب پوشید
اسلاید 3، لباس جونکوک برای مهمونی
ادامه دارد ^^^^^^^^
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
۱۴۱
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.