شاید رمان یا.....؟؟؟
شاید رمان یا.....؟؟؟
با صدای شلیک شدن تیر و پاشیده شدن خون رو صورتم به خودم اومدم
صدای نعره مردمی که به ما اعتماد کرده بودن و حالا توسط متحرکا تکه تکه میشدن
صدای التماس های زنی که بچش غرق خون شده بود
و صدای شکسته شدن غرورم مدام تو سرم میپیچید
آیا تو اون لحظه امیدی به زندگی داشتم؟ایا دلم میخواست زنده بمونم؟
گوش هام سوت میکشید و چشمام تار بود. دستام میلرزید و نفسم به سختی بالا میومد
بین افکار شکست خوردم صدایی شنیدم
مواظب باششش!!!!!!!!!!
به خودم اومدم و صلاحی که حالا غرق خون اجدادم بود رو برداشتم و با تمام وجودم جنگیدم
نه! من نمیتونم بمیرم! هرچند که با فکر کردن به مرگ وجودم آروم میگرفت
با صدای شلیک شدن تیر و پاشیده شدن خون رو صورتم به خودم اومدم
صدای نعره مردمی که به ما اعتماد کرده بودن و حالا توسط متحرکا تکه تکه میشدن
صدای التماس های زنی که بچش غرق خون شده بود
و صدای شکسته شدن غرورم مدام تو سرم میپیچید
آیا تو اون لحظه امیدی به زندگی داشتم؟ایا دلم میخواست زنده بمونم؟
گوش هام سوت میکشید و چشمام تار بود. دستام میلرزید و نفسم به سختی بالا میومد
بین افکار شکست خوردم صدایی شنیدم
مواظب باششش!!!!!!!!!!
به خودم اومدم و صلاحی که حالا غرق خون اجدادم بود رو برداشتم و با تمام وجودم جنگیدم
نه! من نمیتونم بمیرم! هرچند که با فکر کردن به مرگ وجودم آروم میگرفت
۸۲۷
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.