تک پارتی|1
تکپارتی|1
وقتی بازیگری و اون کارگردان
- کات!
با عصبانیت کات و داد و پشت بندش گفت
- یک ربع استراحت بعد میریم برای سکانس بعد.
و بلند شد و از خونه خارج شد.
متعجب به دری که ازش خارج شده بود زل زدی.
عصبانیت از تکتک رفتاراش معلوم بود و نمیدونستی برای چی اینجوریه.
میخواستی بری دنبالش تا دربارش باهاش حرف بزنی که بازیگر مردی که پارتنرت بود دستت رو گرفت و گفت.
- میتونیم بریم برای سکانس بعد تمرین کنیم؟؟
دوباره نگاهی به در انداختی و در نتیجه سری تکون دادی و دنبالش راه افتادی.
***************************
- خیلی دوستت دارم.
من بیشتر، قول میدم برای تمام طول زندگیم کنارت بمونم و عاشقانه بپرستمت.
و بعد بغلش کردی.
- کات!
با صدایی که اعلام میکرد سکانس پایانی سریال تموم شده از بازیگر جدا شدی و بعد از تعظیمی که کردی رفتی سمت جایی که یونگی باید روی صندلی نشسته میبود و سکانس و چک میکرد.
اما....اونجا نبود.
متعجب سمت دستیار کارگردان رفتی و پرسیدی.
- آقای مین کجان؟
- گفتن یک تلفن دارن رفتن بیرون.
سر تو تکون دادی و به سمت در خونهای که توش فیلمبرداری میکردید رفتی.
در و باز کردی و یونگی رو درحالی که داشت با گوشی حرف میزد پیدا کردی.
رفتی سمتش و به دیوار کنارش تکیه دادی تا صحبتش تموم بشه.
توی چشمات زل زد و گفت
- آره، باشه وسایل رو جمع کنیم میایم.
و بعد تلفن رو قطع کرد.
کی بود؟
- چان، گفت برای جشن پایان کارتون بیاین کافه من.
آها
و وقتی رفتار هاش یادت اومد سریع گفتی
امروز عجیب رفتار میکردی.
سرشو آورد بالا و توی چشمات خیره شد و با پوزخند گفت
- عجیب؟
- فکر کنم وقتی دوست دخترم داشته باشه با یکی دیگه لاس بزنه بایدم عجیب رفتار کنم.
با چشمای گرد بهش نگاه کردی.
من؟لاس میزنم؟با کی؟
- با همون مردیکه
از رفتاراش خندت گرفت و خندیدی
اون فقط بازیگر پارتنرمه و من هم تمام دیالوگ هایی که باید میگفتم رو گفتم
دندوناشو محکم بهم فشار داد و گفت
- که عاشقانه میپرستیش؟
- نظرت چیه بری با همون ؟اینکه کسی از رابطمون خبر نداره دلیل بر این نیست که این رابطه برای من فقط یک شوخی باشه ، من فقط بخاطر شهرت تو هیچی نمیگم
مهربون بهش نگاه کردی.
میدونستی که اون الان مثل گربهایه که نیاز به نوازش و محبت داره وگرنه همین الان میزنه زیر گریه.
لبخندی زدی و موهایی که جدیدا کمی بلند شده بود رو دادی پشت گوشش.
دوست داری رابطمون علنی بشه و همه بفهمن؟
درحالی که داشت مظلوم بهت نگاه میکرد سرشو تکون داد.
دوباره لبخندی زدی، قلبت داشت از این حد از شیرین بودن پسر روبهروت ذوب میشد.
ادامش در پست بالایی👆🏻
حمایت؟ 💗
وقتی بازیگری و اون کارگردان
- کات!
با عصبانیت کات و داد و پشت بندش گفت
- یک ربع استراحت بعد میریم برای سکانس بعد.
و بلند شد و از خونه خارج شد.
متعجب به دری که ازش خارج شده بود زل زدی.
عصبانیت از تکتک رفتاراش معلوم بود و نمیدونستی برای چی اینجوریه.
میخواستی بری دنبالش تا دربارش باهاش حرف بزنی که بازیگر مردی که پارتنرت بود دستت رو گرفت و گفت.
- میتونیم بریم برای سکانس بعد تمرین کنیم؟؟
دوباره نگاهی به در انداختی و در نتیجه سری تکون دادی و دنبالش راه افتادی.
***************************
- خیلی دوستت دارم.
من بیشتر، قول میدم برای تمام طول زندگیم کنارت بمونم و عاشقانه بپرستمت.
و بعد بغلش کردی.
- کات!
با صدایی که اعلام میکرد سکانس پایانی سریال تموم شده از بازیگر جدا شدی و بعد از تعظیمی که کردی رفتی سمت جایی که یونگی باید روی صندلی نشسته میبود و سکانس و چک میکرد.
اما....اونجا نبود.
متعجب سمت دستیار کارگردان رفتی و پرسیدی.
- آقای مین کجان؟
- گفتن یک تلفن دارن رفتن بیرون.
سر تو تکون دادی و به سمت در خونهای که توش فیلمبرداری میکردید رفتی.
در و باز کردی و یونگی رو درحالی که داشت با گوشی حرف میزد پیدا کردی.
رفتی سمتش و به دیوار کنارش تکیه دادی تا صحبتش تموم بشه.
توی چشمات زل زد و گفت
- آره، باشه وسایل رو جمع کنیم میایم.
و بعد تلفن رو قطع کرد.
کی بود؟
- چان، گفت برای جشن پایان کارتون بیاین کافه من.
آها
و وقتی رفتار هاش یادت اومد سریع گفتی
امروز عجیب رفتار میکردی.
سرشو آورد بالا و توی چشمات خیره شد و با پوزخند گفت
- عجیب؟
- فکر کنم وقتی دوست دخترم داشته باشه با یکی دیگه لاس بزنه بایدم عجیب رفتار کنم.
با چشمای گرد بهش نگاه کردی.
من؟لاس میزنم؟با کی؟
- با همون مردیکه
از رفتاراش خندت گرفت و خندیدی
اون فقط بازیگر پارتنرمه و من هم تمام دیالوگ هایی که باید میگفتم رو گفتم
دندوناشو محکم بهم فشار داد و گفت
- که عاشقانه میپرستیش؟
- نظرت چیه بری با همون ؟اینکه کسی از رابطمون خبر نداره دلیل بر این نیست که این رابطه برای من فقط یک شوخی باشه ، من فقط بخاطر شهرت تو هیچی نمیگم
مهربون بهش نگاه کردی.
میدونستی که اون الان مثل گربهایه که نیاز به نوازش و محبت داره وگرنه همین الان میزنه زیر گریه.
لبخندی زدی و موهایی که جدیدا کمی بلند شده بود رو دادی پشت گوشش.
دوست داری رابطمون علنی بشه و همه بفهمن؟
درحالی که داشت مظلوم بهت نگاه میکرد سرشو تکون داد.
دوباره لبخندی زدی، قلبت داشت از این حد از شیرین بودن پسر روبهروت ذوب میشد.
ادامش در پست بالایی👆🏻
حمایت؟ 💗
۲.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.