عشق یهویی part 39
اسلاید¹ لباسی که تهیونگ میخواد واسه ا/ت بخره
تهیونگ رفت لباس بخره
*تهیونگ ویو*
رفتم از بیمارستان بیرون رفتم دم در که یهو نیکا رو دیدم و گفتم عه برای عقلت اومدی اینجا نیکا اونم گفت:اول درست صحبت کن و دومم عشقم صدام کن نه نیکا
تهیونگ:گفتم برای عقلت اومدی
نیکا:ا/ت رو اوردی
تهیونگ:به تو چه
نیکا:چه پررو
تهیونگ:نیکا ببین اگه ببینم با ا/ت یکاری کردی کاری میکنم پرنده های اسمون به حالت گریه کنن
ا/ت هم الان منتظره من رفتم
نیکا:باشه
و رفتم بیرون برای ا/ت لباس خریدم و اومدم
*پایان*
خب گایز پارت بعدی پارت اخره اوک پس حمایت کنین و بگین که ا/ت بمیره یا نه یکاری نکین دیگه نیام ویس یا پست نزارم
تهیونگ رفت لباس بخره
*تهیونگ ویو*
رفتم از بیمارستان بیرون رفتم دم در که یهو نیکا رو دیدم و گفتم عه برای عقلت اومدی اینجا نیکا اونم گفت:اول درست صحبت کن و دومم عشقم صدام کن نه نیکا
تهیونگ:گفتم برای عقلت اومدی
نیکا:ا/ت رو اوردی
تهیونگ:به تو چه
نیکا:چه پررو
تهیونگ:نیکا ببین اگه ببینم با ا/ت یکاری کردی کاری میکنم پرنده های اسمون به حالت گریه کنن
ا/ت هم الان منتظره من رفتم
نیکا:باشه
و رفتم بیرون برای ا/ت لباس خریدم و اومدم
*پایان*
خب گایز پارت بعدی پارت اخره اوک پس حمایت کنین و بگین که ا/ت بمیره یا نه یکاری نکین دیگه نیام ویس یا پست نزارم
۷.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.