☆☆☆☆☆☆☆☆☆
☆☆☆☆☆☆☆☆☆
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕
عشق اجباری پارت 2
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ویو ات
همینجوری که مشغول باز کردن کتابم بودم استاد اومد سر کلاس مه بلند شدیم و سلام کردیم و دوباره نشستیم
استاد شروع کرد به تدریس جدیداً اصلاً نمیتونستم روی درسم تمرکز کنم و همش حواسم پرت میشد و سطحهای تدریس بود که انقدر بیحوصله و حواس پرت شدم که کنار کتابم شروع کردم ه کشیدن نقاشی که یهو سایهای روی سرم احساس کردم بله مثل اینکه استاد بود با ترس و تردید سرمو بالا آوردم که بله استاد بود خیلی ترسیدم و با ترس پرسیدم
ات: چیزی شده استاد؟
استاد: نه فقط زنگ خورد بیا که کارت دارم
و رفت منم حسابی استرس گرفتم که الان باهام چیکار داره اخه
چیزی نگذشت که زنگ خورد و یه چند دقیقه بعد رفتم پیش استاد یعنی چیکارم داشت و باز کردم که دیدم یه دختره همش سعی میکنه خودشو به استاد بچسبونه منم نمیدونم چرا ولی یهو حرصم گرفت و حسودیم شد
ات: دخترجون برو بیرون که من با استاد یه کار شخصی دارم
دختره هم بایه ناز و اشوه از دفتر رفت بیرون صبر کن اصلاً چرا من حسودیم شد آخه😐
همینطوری در حال فکر و نگاه کردن به دختره بودم که یهو یادم اومد استاد باهام کار داشت با استرس رفتم داخل و گفتم بله استاد با من کار داشتید
که متوجه شدم با یه پوزخند عجب داره بهم نگاه میکنه
استاد: خوب خانم ات بیا بشین چرا سر کلاس اصلاً به درس گوش نمیدادی و در حال نقاشی کشیدن بودی؟
تو که شاگرد خیلی خوبی بودی؟
ات: بله استاد میدونم ببخشید دیگه تکرار نمیشه!
استاد: ببینم حالا هستی امشب بیام دنبالت و با هم بریم بیرون؟
ات: بله؟(کمی با تعجب و جدی)
استاد: خب پس ساعت 6 حاضر باش
ات: ولی.... چیزه... اخه...
استاد: ولی و اخه نداریم حالا هم برم تا به کلاس بعدی دیر نرسی!
ویو ات
از حرف استاد حسابی شوکه شدم جوری که زبونم بند اومد و حتی نتونستم مخالفت کنم و به من من افتادم
اه این چه وضعیه الان با خودش میگه چه دختر شلیه ای بابا حالا که شده بیخیال
واسه امشب چی بپوشم آخه😫
خیلی نگذشت که زنگ آخر هم خورد با عجله رفتم خونه تقریباً ساعت ۴ بود رفتم و لباسامو درآوردم و یه استراحت کوچیک کردم
وای خدا چقدر زود گذشت الان ساعت ۵:۳۰ بود رفتم بالا و یه حموم ۱۰ مینی کردم و اومدم بیرون و لباس مد نظرم پوشیدم یه میکاپ خیلی ملایم کردم و یه عطر اسپرت زدم ساعت تقریبا ۵:۵۰ دقیقه بود کیفمو با گوشیم برداشتم و رفتم پایین و روی مبل نشستم تقریباً یه ۱۰ دقیقه دیگه استاد میاد
ولی باید چی صداش کنم همون استاد ولی آخه
☆☆☆☆☆☆☆
♡♡♡♡♡♡♡♡
خب نظرتون چیه؟
سریه قبل شرط اها رو رعایت نکردین ولی من گذاشتم لطفا این سری حمایتم کنید تا انرژی بگیرم 💜💜
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
♕♕♕♕♕♕♕♕♕♕
عشق اجباری پارت 2
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ویو ات
همینجوری که مشغول باز کردن کتابم بودم استاد اومد سر کلاس مه بلند شدیم و سلام کردیم و دوباره نشستیم
استاد شروع کرد به تدریس جدیداً اصلاً نمیتونستم روی درسم تمرکز کنم و همش حواسم پرت میشد و سطحهای تدریس بود که انقدر بیحوصله و حواس پرت شدم که کنار کتابم شروع کردم ه کشیدن نقاشی که یهو سایهای روی سرم احساس کردم بله مثل اینکه استاد بود با ترس و تردید سرمو بالا آوردم که بله استاد بود خیلی ترسیدم و با ترس پرسیدم
ات: چیزی شده استاد؟
استاد: نه فقط زنگ خورد بیا که کارت دارم
و رفت منم حسابی استرس گرفتم که الان باهام چیکار داره اخه
چیزی نگذشت که زنگ خورد و یه چند دقیقه بعد رفتم پیش استاد یعنی چیکارم داشت و باز کردم که دیدم یه دختره همش سعی میکنه خودشو به استاد بچسبونه منم نمیدونم چرا ولی یهو حرصم گرفت و حسودیم شد
ات: دخترجون برو بیرون که من با استاد یه کار شخصی دارم
دختره هم بایه ناز و اشوه از دفتر رفت بیرون صبر کن اصلاً چرا من حسودیم شد آخه😐
همینطوری در حال فکر و نگاه کردن به دختره بودم که یهو یادم اومد استاد باهام کار داشت با استرس رفتم داخل و گفتم بله استاد با من کار داشتید
که متوجه شدم با یه پوزخند عجب داره بهم نگاه میکنه
استاد: خوب خانم ات بیا بشین چرا سر کلاس اصلاً به درس گوش نمیدادی و در حال نقاشی کشیدن بودی؟
تو که شاگرد خیلی خوبی بودی؟
ات: بله استاد میدونم ببخشید دیگه تکرار نمیشه!
استاد: ببینم حالا هستی امشب بیام دنبالت و با هم بریم بیرون؟
ات: بله؟(کمی با تعجب و جدی)
استاد: خب پس ساعت 6 حاضر باش
ات: ولی.... چیزه... اخه...
استاد: ولی و اخه نداریم حالا هم برم تا به کلاس بعدی دیر نرسی!
ویو ات
از حرف استاد حسابی شوکه شدم جوری که زبونم بند اومد و حتی نتونستم مخالفت کنم و به من من افتادم
اه این چه وضعیه الان با خودش میگه چه دختر شلیه ای بابا حالا که شده بیخیال
واسه امشب چی بپوشم آخه😫
خیلی نگذشت که زنگ آخر هم خورد با عجله رفتم خونه تقریباً ساعت ۴ بود رفتم و لباسامو درآوردم و یه استراحت کوچیک کردم
وای خدا چقدر زود گذشت الان ساعت ۵:۳۰ بود رفتم بالا و یه حموم ۱۰ مینی کردم و اومدم بیرون و لباس مد نظرم پوشیدم یه میکاپ خیلی ملایم کردم و یه عطر اسپرت زدم ساعت تقریبا ۵:۵۰ دقیقه بود کیفمو با گوشیم برداشتم و رفتم پایین و روی مبل نشستم تقریباً یه ۱۰ دقیقه دیگه استاد میاد
ولی باید چی صداش کنم همون استاد ولی آخه
☆☆☆☆☆☆☆
♡♡♡♡♡♡♡♡
خب نظرتون چیه؟
سریه قبل شرط اها رو رعایت نکردین ولی من گذاشتم لطفا این سری حمایتم کنید تا انرژی بگیرم 💜💜
۲.۰k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.