عشق ناپایدار 💔 ■Part 3■
نامجون به دخترش خیره شده بود و بهش لبخند میزد و برای اینکه دایون رو از این حال دربیاره فکری به سرش زد
نامجون: حالا انقدر ملچ مولوچ نکن دیگه فسقلی منم دلم خواست
دایون: یااا
نامجون: چیه خب؟
دایون: زشته این حرفو به بچه میزنی
نامجون: چیش زشته ایشون خودش خبر داره که چجوری ساخته شده
دایون: یااااااااا بسته
نامجون: اکی بالاخره میری زیر من دیگه
دایون: نامجون!!!
نامجون: باشه بابا آروم باش
(نامجون)
به دایون خیره شدم چطور میتونم با کسی که عاشقشم سرد رفتار کنم ، اگر اون لعنتی برنمیگشت کره محبور به این کار نبودم ، بعد از نیم ساعت بالاخره نایون خوابید و دایون اون رو آروم رو تخت کوچولوی کنار تختمون گذاشت و برگشت سر جاش ، من دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی وقته طعم بدنشون نچشیدم ، تا دراز کشید روش خیمه زدم
دایون: چیکار میکنی نامجون؟!
نامجون: بهت نیاز دارم
دایون: الان؟! آخه بچه تو اتاقه
نامجون: اونکه نمیدونه ما چیکار میکنیم درزم اون الان غرق خوابه عمرا بیدار بشه البته اگر صدای ناله هاتو بیاری پایین بیب
لبامو کوبوندم رو لبای دایون و مک های عمیق زدم و لباسش رو در اوردم و ....
(دایون)
صبح با صدای نایون بلند شدم دیدم نامجون کنارم نیست بلند شدم و لباسامو از روی زمین برداشتمو پوشیدم و رفتم سراغ نایون دیدم داره با دست و پاهاش بازی میکنه و با زبون خودش حرف میزنه ، لبخندی بهش زدم و بغلش کردم
دایون: دختر من چقدر سحرخیز شده
نایون لبخندی بهم
دایون: خب امروز وقته یه حموم مادر دختریه دوست داری بریم آب بازی؟
نایون برام دست و پا تکون داد
دایون: خب پس بزن بریم
رفتم حوله و لباسای نایون رو برداشتم و رفتم توی حموم و وان رو پر آب کردم و لوازم نایون و خودم رو توی جای مناسبش گذاشتم و رفتم لباساشو در آوردم و هردو رفتیم توی وان و بعد از کلی بازی کردن هردومون رو شستم و رفتیم بیرون ، سریع لباس نایون رو تنش کردم و بعدم خودم لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و با نایون رفتیم توی پذیرایی نایون رو روی تشکچه مخصوصش گذاشتم و براش کارتون گذاشتم و رفتم سراغ درست کردن صبحونه ، بعد از خوردن صبحونه رفتم دیدم نایون خوابیده تلوزیون خاموش کردم و رفتم برای رفتن به مدرسه حاضر بشم(مدرسه ای که دایون توش تدریس میکنه ظهریه) نیم ساعتی گذشت و من حاضر شده بودم ، لباس نایون رو هم عوض کردم و بغلش کردم و رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادم سمت خونه مادرشوهرم ، درسته اولش باهام مشکل داشتن ولی الان هم با من خوب شدن و هم عاشق تنها نوشونن
کپی ممنوع ❌
نامجون: حالا انقدر ملچ مولوچ نکن دیگه فسقلی منم دلم خواست
دایون: یااا
نامجون: چیه خب؟
دایون: زشته این حرفو به بچه میزنی
نامجون: چیش زشته ایشون خودش خبر داره که چجوری ساخته شده
دایون: یااااااااا بسته
نامجون: اکی بالاخره میری زیر من دیگه
دایون: نامجون!!!
نامجون: باشه بابا آروم باش
(نامجون)
به دایون خیره شدم چطور میتونم با کسی که عاشقشم سرد رفتار کنم ، اگر اون لعنتی برنمیگشت کره محبور به این کار نبودم ، بعد از نیم ساعت بالاخره نایون خوابید و دایون اون رو آروم رو تخت کوچولوی کنار تختمون گذاشت و برگشت سر جاش ، من دیگه نمیتونستم تحمل کنم خیلی وقته طعم بدنشون نچشیدم ، تا دراز کشید روش خیمه زدم
دایون: چیکار میکنی نامجون؟!
نامجون: بهت نیاز دارم
دایون: الان؟! آخه بچه تو اتاقه
نامجون: اونکه نمیدونه ما چیکار میکنیم درزم اون الان غرق خوابه عمرا بیدار بشه البته اگر صدای ناله هاتو بیاری پایین بیب
لبامو کوبوندم رو لبای دایون و مک های عمیق زدم و لباسش رو در اوردم و ....
(دایون)
صبح با صدای نایون بلند شدم دیدم نامجون کنارم نیست بلند شدم و لباسامو از روی زمین برداشتمو پوشیدم و رفتم سراغ نایون دیدم داره با دست و پاهاش بازی میکنه و با زبون خودش حرف میزنه ، لبخندی بهش زدم و بغلش کردم
دایون: دختر من چقدر سحرخیز شده
نایون لبخندی بهم
دایون: خب امروز وقته یه حموم مادر دختریه دوست داری بریم آب بازی؟
نایون برام دست و پا تکون داد
دایون: خب پس بزن بریم
رفتم حوله و لباسای نایون رو برداشتم و رفتم توی حموم و وان رو پر آب کردم و لوازم نایون و خودم رو توی جای مناسبش گذاشتم و رفتم لباساشو در آوردم و هردو رفتیم توی وان و بعد از کلی بازی کردن هردومون رو شستم و رفتیم بیرون ، سریع لباس نایون رو تنش کردم و بعدم خودم لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم و با نایون رفتیم توی پذیرایی نایون رو روی تشکچه مخصوصش گذاشتم و براش کارتون گذاشتم و رفتم سراغ درست کردن صبحونه ، بعد از خوردن صبحونه رفتم دیدم نایون خوابیده تلوزیون خاموش کردم و رفتم برای رفتن به مدرسه حاضر بشم(مدرسه ای که دایون توش تدریس میکنه ظهریه) نیم ساعتی گذشت و من حاضر شده بودم ، لباس نایون رو هم عوض کردم و بغلش کردم و رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادم سمت خونه مادرشوهرم ، درسته اولش باهام مشکل داشتن ولی الان هم با من خوب شدن و هم عاشق تنها نوشونن
کپی ممنوع ❌
۱۰۲.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.