Colored stars
part³
تهیون: اون بچه چی میگه این وسط
ته: خریدمش
تهیون: تو کار خریدو فروشی
ویوی کوک
پرتم کرد توی ماشینش و پشت فرمون نشست و به سریع ترین حالت ممکن رفت خونش
ته: پیاده شو و دنبالم بیا
پیاده شدم و دنبالش رفتم
ته: ببین سروصدا ممنوعه غر غرم نمیکنی باید به حرف من گوش بدی و تو اتاق من نمیای اون اتاق در سبزه مال توعه اوکی
کوک: اهوم
ته: پس برو تو اتاقت
به حرفش گوش دادم و رفتم تو اتاقی که بهم گفت مرتب و تمیز بود
☆ ساعت ۱۲شب ☆
ته: هنوز بیداری
کوک: اهوم
ته: بگیر بخواب
کوک: باشه
ته: پس چرا هنوز نشستی خب بگیر بخواب دیگه
کوک: بابا وذم کن دیگه دارم فکر میکنم
ته: نشنیدی اون موقع چی بهت گفتم
کوک: شـ نیـ دَ م
ته: پس چرا به حرف من گوش نمیکنی
کوک: هب دارم فکر میکنم دیگه فکر کردنم گناهه
ته: اره گناهه
گرفتم خوابیدم اونم رفت بیرون ولی تا رفت دوباره نشستم شروع به فکر کردن کردم که اون شخص تو رویا کی بود اصلا چرا زندگیه من تو رویا با اون ساخته شده بود اسمش چی بود صداش قیافش
تو افکار خودم بودم که در باز شد
ته: من نگفتم بخواب
کوک: آ بله گفتید
ته: پس چرا بیداری
کوک: خوابم نمیبرد
ته: این دلیله
کوک: نه نیست
دوباره دراز کشیدم ولی هیچ جوره خوابم نبرد همه ی افکارم شده بود اون ناشناس بختطر همین کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
۵ صبح
از خواب پریدم و به ساعت نگا کردم خواب وحشتناکی بود بلند شدم و رفتم پایین یه لیوان اب خوردم ولی نمیتومستم دوباره بخوابم که احساس کردم یکی پشت سرمه
ته: تو چرا بیداری
کوک: گوه خوردم.... اهان چون الان از خواب پریدم
ته: چرا از خواب پریدی
کوک: یه خواب خیلی وحشتناک دیدم که حتی وقتی بهش فکر میکنم میترسم
در حالی که پاهامو تو بغل گرفته بودم بلندم کرد و بردم تو اتاق خودش و گذاشتم رو تختش
ته: الان میتومی بخوابی
کوک: نه من میرم تو اتاق خودم لازم نی...
ته: میتونی بخوابی یا نه
کوک؛ خودتون چی
ته: نگران نباش من نمیخوابم کلا
کوک: بی خوابی باعث چندتا بیماری میشه
ته: تموم شد
کوک: نه شما باید بخوابید
ته: بگر بخواب غر غر نکن
کوک: شما اینجا میخوابین من میرم تو اتاق خودم
بلند شدم ث رفتم تو اتاق خودم و دوباره خوابیدم
۷ صبح
بیدار شدم به دورو ورم نگا کردم
ته: ویندوزت بالا اومد لباساتو ع. ض کن دیشب سپردم برات لباس اوردن وسیله هاتم اونجاست بعد بلند شو ببرمت اکادمیت
کوک: باشه" خواب الود "
رفت بیرون بلند شدم دست و صورتمو شستم لباسامو عوض کردم کیفمو برداشتم و رفتم بیرون کفشمو پوشیدم و رفتم بیرون که یکی جلوم شیرموز گرفت
ته: خواهرت گفت شیرموز دوست داری
ازش گرفتم
کوک: ممنون
و شروع به خوردن کردم پشت سرش رفتم تو ماشینش رو صندلیه عقب نشستم و بردم اکادمی
کوک:
تهیون: اون بچه چی میگه این وسط
ته: خریدمش
تهیون: تو کار خریدو فروشی
ویوی کوک
پرتم کرد توی ماشینش و پشت فرمون نشست و به سریع ترین حالت ممکن رفت خونش
ته: پیاده شو و دنبالم بیا
پیاده شدم و دنبالش رفتم
ته: ببین سروصدا ممنوعه غر غرم نمیکنی باید به حرف من گوش بدی و تو اتاق من نمیای اون اتاق در سبزه مال توعه اوکی
کوک: اهوم
ته: پس برو تو اتاقت
به حرفش گوش دادم و رفتم تو اتاقی که بهم گفت مرتب و تمیز بود
☆ ساعت ۱۲شب ☆
ته: هنوز بیداری
کوک: اهوم
ته: بگیر بخواب
کوک: باشه
ته: پس چرا هنوز نشستی خب بگیر بخواب دیگه
کوک: بابا وذم کن دیگه دارم فکر میکنم
ته: نشنیدی اون موقع چی بهت گفتم
کوک: شـ نیـ دَ م
ته: پس چرا به حرف من گوش نمیکنی
کوک: هب دارم فکر میکنم دیگه فکر کردنم گناهه
ته: اره گناهه
گرفتم خوابیدم اونم رفت بیرون ولی تا رفت دوباره نشستم شروع به فکر کردن کردم که اون شخص تو رویا کی بود اصلا چرا زندگیه من تو رویا با اون ساخته شده بود اسمش چی بود صداش قیافش
تو افکار خودم بودم که در باز شد
ته: من نگفتم بخواب
کوک: آ بله گفتید
ته: پس چرا بیداری
کوک: خوابم نمیبرد
ته: این دلیله
کوک: نه نیست
دوباره دراز کشیدم ولی هیچ جوره خوابم نبرد همه ی افکارم شده بود اون ناشناس بختطر همین کم کم چشمام سنگین شد و خوابم برد
۵ صبح
از خواب پریدم و به ساعت نگا کردم خواب وحشتناکی بود بلند شدم و رفتم پایین یه لیوان اب خوردم ولی نمیتومستم دوباره بخوابم که احساس کردم یکی پشت سرمه
ته: تو چرا بیداری
کوک: گوه خوردم.... اهان چون الان از خواب پریدم
ته: چرا از خواب پریدی
کوک: یه خواب خیلی وحشتناک دیدم که حتی وقتی بهش فکر میکنم میترسم
در حالی که پاهامو تو بغل گرفته بودم بلندم کرد و بردم تو اتاق خودش و گذاشتم رو تختش
ته: الان میتومی بخوابی
کوک: نه من میرم تو اتاق خودم لازم نی...
ته: میتونی بخوابی یا نه
کوک؛ خودتون چی
ته: نگران نباش من نمیخوابم کلا
کوک: بی خوابی باعث چندتا بیماری میشه
ته: تموم شد
کوک: نه شما باید بخوابید
ته: بگر بخواب غر غر نکن
کوک: شما اینجا میخوابین من میرم تو اتاق خودم
بلند شدم ث رفتم تو اتاق خودم و دوباره خوابیدم
۷ صبح
بیدار شدم به دورو ورم نگا کردم
ته: ویندوزت بالا اومد لباساتو ع. ض کن دیشب سپردم برات لباس اوردن وسیله هاتم اونجاست بعد بلند شو ببرمت اکادمیت
کوک: باشه" خواب الود "
رفت بیرون بلند شدم دست و صورتمو شستم لباسامو عوض کردم کیفمو برداشتم و رفتم بیرون کفشمو پوشیدم و رفتم بیرون که یکی جلوم شیرموز گرفت
ته: خواهرت گفت شیرموز دوست داری
ازش گرفتم
کوک: ممنون
و شروع به خوردن کردم پشت سرش رفتم تو ماشینش رو صندلیه عقب نشستم و بردم اکادمی
کوک:
۷.۱k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.