تقدیر سیاه و سفید p87
تهیونگ: یه لحظه صبر کن ..به سوالم جواب بده بعدش برای همیشه از زندگیت میرم ......اونی که گفتی میخوای باهاش نامزد کنی .. دوسش داری ؟؟
برنگشتم تا سیل اشکام رو نبینه
تو همون حالت گفتم: اره ..دوسش دارم
و راهمو گرفتم و رفتم فکر کنم اونقدر حالش خراب بود که تنها جمله ی آخرم برای نابود شدنش کافی بود
اشکام از هم سبقت میگرفتن حس میکردم قسمتی از قلبمو اونجا جا گذاشتم ،رفتم خونه و بی صدا طوری که جولیان نفهمه کلی گریه کردم
شدت گریم هر لحظه بیشتر میشد...همش حرفایی که بهش زدم توی سرم اکو میشد ،اونقدر گریه کردم که خوابم برد
چند روز گذشت امروز دوشنبس و فردا باید برم دادگاه از اون روز به بعد دیگه تهیونگ رو ندیدم ،پس واقعا از خیرم گذشت ...نمیدونم چرا گفتن این جمله قلبمو به درد میاورد
بعد از ظهر بود ،رفتم بیرون تا یکم خرید کنم چند روز دیگه هم که حالم بهتر شد میرم دنبال کار بسه هرچند از پس انداز مصرف کردیم
بعد از یه ساعت خرید برگشتم خونه ،چشمم خورد به کاغذی ک روی میز بود خریدارو گذاشتم تو آشپزخونه و به سمت میز رفتم
کاغذو برداشتم و نگاش کردم ...چی چرا شماره تهیونگ روی این کاغذ نوشته ؟؟
جولیانو صداش کردم وقتی اومد گفتم:جولیان این کاغذه چیه ؟؟
جولیان: ونسا راستش...وقتی نبودی آقای کیم اومد اینجا .. حرفای عجیب غریب میزد
.....
تهیونگ: جولیان اومدم اینجا تا راجبه ونسا باهات حرف بزنم ...تو دیگه بزرگ شدی برای خودت مردی شدی ،ببین باید دیگه هوای خواهرتو داشته باشی ،نباید بزاری غصه بخوره و گریه کنه باشه
جولیان:باشه....ولی آقای کیم شما چرا این حرفا رو میزنین؟؟
تهیونگ: به اونش کاری نداشته باش ...بهم قول بده که کنارشی و تنهاش نزاری .....میدونی من یه روز عاشق یه نفر بودم ولی با کارای اشتباهم از خودم رنجوندمش و رفته رفته ازم دور شد ،
برای آرامشش از زندگیش رفتم در حالی که اون تمام زندگیم بود ...برام مهم نیس سر خودم چی میاد ،
این مهمه که اون خوشبخت باشه حالا کنار هر کسی که هست .......الان به تو میگم جولیان کنار کسی که دوسش داری بمون
ونسا تو رو خیلی دوس داره تنها برادرشی .....باید بهم قول بدی که مراقبشی ....یادت باشه هیچ وقت حق نداری دست روش بلند کنی ...از گل نازک تر بهش نمیگی و به حرفش گوش میدی
اگه یه روزی بفهمم ناراحتش کردی یا اذیتش کردی زندگیتو زهر مار میکنم ...پس حواست باشه ،
تا ..زمانی که ...زمانی که ازدواج کنه عین چشات باید ازش مواظبت کنی بیا این شماره منه .....هر چند وقت یبار واستون پول میریزم ....اگرم کاری داشتی یا حتی پول بیشتری نیاز داشتی بهم زنگ بزن
جولیان ، ماه کوچولوم رو میسپارم به تو
....
جولیان:بعد از اینکه حرفاشو زد شماره رو گذاشت رو میز و رفت
برنگشتم تا سیل اشکام رو نبینه
تو همون حالت گفتم: اره ..دوسش دارم
و راهمو گرفتم و رفتم فکر کنم اونقدر حالش خراب بود که تنها جمله ی آخرم برای نابود شدنش کافی بود
اشکام از هم سبقت میگرفتن حس میکردم قسمتی از قلبمو اونجا جا گذاشتم ،رفتم خونه و بی صدا طوری که جولیان نفهمه کلی گریه کردم
شدت گریم هر لحظه بیشتر میشد...همش حرفایی که بهش زدم توی سرم اکو میشد ،اونقدر گریه کردم که خوابم برد
چند روز گذشت امروز دوشنبس و فردا باید برم دادگاه از اون روز به بعد دیگه تهیونگ رو ندیدم ،پس واقعا از خیرم گذشت ...نمیدونم چرا گفتن این جمله قلبمو به درد میاورد
بعد از ظهر بود ،رفتم بیرون تا یکم خرید کنم چند روز دیگه هم که حالم بهتر شد میرم دنبال کار بسه هرچند از پس انداز مصرف کردیم
بعد از یه ساعت خرید برگشتم خونه ،چشمم خورد به کاغذی ک روی میز بود خریدارو گذاشتم تو آشپزخونه و به سمت میز رفتم
کاغذو برداشتم و نگاش کردم ...چی چرا شماره تهیونگ روی این کاغذ نوشته ؟؟
جولیانو صداش کردم وقتی اومد گفتم:جولیان این کاغذه چیه ؟؟
جولیان: ونسا راستش...وقتی نبودی آقای کیم اومد اینجا .. حرفای عجیب غریب میزد
.....
تهیونگ: جولیان اومدم اینجا تا راجبه ونسا باهات حرف بزنم ...تو دیگه بزرگ شدی برای خودت مردی شدی ،ببین باید دیگه هوای خواهرتو داشته باشی ،نباید بزاری غصه بخوره و گریه کنه باشه
جولیان:باشه....ولی آقای کیم شما چرا این حرفا رو میزنین؟؟
تهیونگ: به اونش کاری نداشته باش ...بهم قول بده که کنارشی و تنهاش نزاری .....میدونی من یه روز عاشق یه نفر بودم ولی با کارای اشتباهم از خودم رنجوندمش و رفته رفته ازم دور شد ،
برای آرامشش از زندگیش رفتم در حالی که اون تمام زندگیم بود ...برام مهم نیس سر خودم چی میاد ،
این مهمه که اون خوشبخت باشه حالا کنار هر کسی که هست .......الان به تو میگم جولیان کنار کسی که دوسش داری بمون
ونسا تو رو خیلی دوس داره تنها برادرشی .....باید بهم قول بدی که مراقبشی ....یادت باشه هیچ وقت حق نداری دست روش بلند کنی ...از گل نازک تر بهش نمیگی و به حرفش گوش میدی
اگه یه روزی بفهمم ناراحتش کردی یا اذیتش کردی زندگیتو زهر مار میکنم ...پس حواست باشه ،
تا ..زمانی که ...زمانی که ازدواج کنه عین چشات باید ازش مواظبت کنی بیا این شماره منه .....هر چند وقت یبار واستون پول میریزم ....اگرم کاری داشتی یا حتی پول بیشتری نیاز داشتی بهم زنگ بزن
جولیان ، ماه کوچولوم رو میسپارم به تو
....
جولیان:بعد از اینکه حرفاشو زد شماره رو گذاشت رو میز و رفت
۳۸.۱k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.