نام فیک = دوست پسر روانی من
نام فیک = دوست پسر روانی من
پارت = ۱
ات : امروز با بیحالی و خستگی از به زور خودمو از تخت جدا
کردم و پاشدم . عااا امروز باید برم پرستاری بچه لونا شیطانن خودت نجاتم بدعی دوش خیلی سریع گرفتم ی تیشرت لش بای شلوارک پوشیدم
موهامو خشک کردم و ی میکاپ خیلی ساده انجام دادم.
رفتم پایین
اوو ممنون مامانی
نشستم و صبحونمو خوردم کیفمو برداشتم و از خونه خارج
شدم .
که لونا به گوشیم زنگ زد ( دوستش )
مکالمه
لونا : کی میای؟
ات : تو راهم
پایان مکالمه
بعد چند مین پیاده روی رسیدم لونای پسر خیلی شیطونی
داره
با اینکه هنوز سه سالشه
زنگ در رو زدم
لونا در رو باز کرد
خب ات من دیگه دارم میرم مراقبش باشیااا ناهار رو هم گذاشتم هز وقت گشنش شد گرم کن بده بخوره
چند دقیقه بعد)
ات : وایی باشه دیگههه همه چی روبه راهه برو دیگهه
لونا : مطمئن دیگه؟
ات : ارهه
خدافظ
در رو بستم
وارد امارت شدم
خدمتکار ببینم شما پرستار گوون هستید؟ ات : بله میشه لطفا بگین اتاقش کجاست؟
خدمتکار : دنبالم بیاین بفرمایید همینجاس
ات وارد شدم خیلی بزرگ بود با اینکه ی اتاق بود همه چی داشت ... لونا خیلی خوشبخته که همچین زندگی داره گوون هنوز خواب بود رو مبل نشستم و تلوزیون رو روشن کردم که صدای گریه اش اومد رفتم بغلش کردم
خیلی خب کوچولو بریم کارتون با بسفنجی ببینیم ؟
گوون : اله
ات : خب بیا بریم
گوون : خ... خاله؟
ات : جانم ؟
گوون گج.. نمه (گشنمه)
ات : رفتم غداشو گرم کردم و آوردم کم کم دادم بهش که
يهو
پارت = ۱
ات : امروز با بیحالی و خستگی از به زور خودمو از تخت جدا
کردم و پاشدم . عااا امروز باید برم پرستاری بچه لونا شیطانن خودت نجاتم بدعی دوش خیلی سریع گرفتم ی تیشرت لش بای شلوارک پوشیدم
موهامو خشک کردم و ی میکاپ خیلی ساده انجام دادم.
رفتم پایین
اوو ممنون مامانی
نشستم و صبحونمو خوردم کیفمو برداشتم و از خونه خارج
شدم .
که لونا به گوشیم زنگ زد ( دوستش )
مکالمه
لونا : کی میای؟
ات : تو راهم
پایان مکالمه
بعد چند مین پیاده روی رسیدم لونای پسر خیلی شیطونی
داره
با اینکه هنوز سه سالشه
زنگ در رو زدم
لونا در رو باز کرد
خب ات من دیگه دارم میرم مراقبش باشیااا ناهار رو هم گذاشتم هز وقت گشنش شد گرم کن بده بخوره
چند دقیقه بعد)
ات : وایی باشه دیگههه همه چی روبه راهه برو دیگهه
لونا : مطمئن دیگه؟
ات : ارهه
خدافظ
در رو بستم
وارد امارت شدم
خدمتکار ببینم شما پرستار گوون هستید؟ ات : بله میشه لطفا بگین اتاقش کجاست؟
خدمتکار : دنبالم بیاین بفرمایید همینجاس
ات وارد شدم خیلی بزرگ بود با اینکه ی اتاق بود همه چی داشت ... لونا خیلی خوشبخته که همچین زندگی داره گوون هنوز خواب بود رو مبل نشستم و تلوزیون رو روشن کردم که صدای گریه اش اومد رفتم بغلش کردم
خیلی خب کوچولو بریم کارتون با بسفنجی ببینیم ؟
گوون : اله
ات : خب بیا بریم
گوون : خ... خاله؟
ات : جانم ؟
گوون گج.. نمه (گشنمه)
ات : رفتم غداشو گرم کردم و آوردم کم کم دادم بهش که
يهو
۷.۷k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.