ᵖ2
(امپراطور سوک: امپراطوری بزرگ باگجه
روحیه خشنی داره و دوتا پسر که یکی از یکی جذاب تر به اسم کوک و نامجون
ملکه یونا : بانوی اول باگجه)
فلش بک: *قربان امپراطور مأموریت به شما دادن که باید انجام بدین لطفا دستور رو بخونید کوک:اَه خب چرا من بده هیونگ همش من اَه اَه *شاهزاده ایشون هم ماموریت دارن کوک: خب که چی بده ببینم اوه چه خفن از من می خواد برم دختر دشمنشو بکشم؟ همون پرنسس از خود راضی البته بهتره بجای پرنسس بگم دیو دو سر از تعریفایی که ازش شنیدم
خب حالا کی باید حرکت کنم *هرچه زود تر بهتر
پایان فلش بک
کوک: هی دختر بلند شو صبح شده هی تو نمی خواد حالا برا من اشوه بیاییو بلند نشی زود باش بلند شو وگرنه چی صب کن چرا تب داری اخ من حوصله نگهداری تو رو ندارم
یه وو:با خوردن نور خورشید به چشمام سعی کردم که چشمام رو باز کنم اما همین که می خواستم بلند شم با صورت پخش زمین شدم آخخخخ لعنت چرا یادم نبود که دستو پام بستس هیی
کوک :فک کنم بیدار شد هوف خدایا شکرت دیگه قراره راحت شم هی دختر بیا سوپ بخور خوب شی ک اوف از دست تو نمیشه یه دقیقه وول نخوری (بلندش کردم مشخص بود دردش گرفته ولی خب به چپم که دردش گرفته)
یه وو: خدایا این چرا با من لجههه همه پسرا دوس دارن با من باشن و آرزو شونه اون وقت این اَه با اینکه دهنمو بسته بود باز بخاطر این که لجشو در بیارم جیغ میزدم بلند شد که بیاد که روم خم شد فاصله صورتمون خیلی کم میشد بهش نگاه که می کردم قلبم میلرزید و مشخص نبود قراره چه بلایی سرم بیاره و اون بندو از دهنم آزاد کرد هوف کوک : خب اون تعریفی که از زیبایی های پرنسس گوگوریو شنیدم هیچ کدومش رو تو نداری و دومن نشانی هم همرات نیس که ادعات رو ثابت کنه فقط وقتمو پای تو الکی حروم کردم زود باش این سوپ تو بخور و از اینجا برو
یه وو:یعنی میگی من زشتم؟ هه فک می کنی خودت کوک:گفتم فقط سوپ تو بخورو از اینجا برو
یه وو :خب من راهمو گم کردم توقع داری چجوری برم کوک:من چه می دونم از همون راهی که اومدی برو
یه وو: اگه خودت منو به شهر نرسونی عمرا پامو از اینجا بزارم بیرون
کوک:چیه نکنه می ترسی
یه وو:آره خب ترسم داره از کجا معلوم یه حیوون بهم حمله نکنه
کوک:حمله کنه یا نکنه به من ربطی نداره
یه وو:خب چیکار برات کنم که منو ببری
کوک : از لباس هات مشخص بود اشراف زاده ای چیزی هستی
می خوام کاری کنی که من عضو هوارانگ شم
یه وو:هه می خوای هوارانگ شی؟ با این قیافه می خوای جز محافظ های پرنسس شی؟
کوک: قیافه من خیلی هم خوبه می خوای عضله هامو نشونت بدم؟ یا یه وو:اَه بسه خب این شرطت بود نه؟
بیا فعلا منو ببر تا ببینم چی میشه
روحیه خشنی داره و دوتا پسر که یکی از یکی جذاب تر به اسم کوک و نامجون
ملکه یونا : بانوی اول باگجه)
فلش بک: *قربان امپراطور مأموریت به شما دادن که باید انجام بدین لطفا دستور رو بخونید کوک:اَه خب چرا من بده هیونگ همش من اَه اَه *شاهزاده ایشون هم ماموریت دارن کوک: خب که چی بده ببینم اوه چه خفن از من می خواد برم دختر دشمنشو بکشم؟ همون پرنسس از خود راضی البته بهتره بجای پرنسس بگم دیو دو سر از تعریفایی که ازش شنیدم
خب حالا کی باید حرکت کنم *هرچه زود تر بهتر
پایان فلش بک
کوک: هی دختر بلند شو صبح شده هی تو نمی خواد حالا برا من اشوه بیاییو بلند نشی زود باش بلند شو وگرنه چی صب کن چرا تب داری اخ من حوصله نگهداری تو رو ندارم
یه وو:با خوردن نور خورشید به چشمام سعی کردم که چشمام رو باز کنم اما همین که می خواستم بلند شم با صورت پخش زمین شدم آخخخخ لعنت چرا یادم نبود که دستو پام بستس هیی
کوک :فک کنم بیدار شد هوف خدایا شکرت دیگه قراره راحت شم هی دختر بیا سوپ بخور خوب شی ک اوف از دست تو نمیشه یه دقیقه وول نخوری (بلندش کردم مشخص بود دردش گرفته ولی خب به چپم که دردش گرفته)
یه وو: خدایا این چرا با من لجههه همه پسرا دوس دارن با من باشن و آرزو شونه اون وقت این اَه با اینکه دهنمو بسته بود باز بخاطر این که لجشو در بیارم جیغ میزدم بلند شد که بیاد که روم خم شد فاصله صورتمون خیلی کم میشد بهش نگاه که می کردم قلبم میلرزید و مشخص نبود قراره چه بلایی سرم بیاره و اون بندو از دهنم آزاد کرد هوف کوک : خب اون تعریفی که از زیبایی های پرنسس گوگوریو شنیدم هیچ کدومش رو تو نداری و دومن نشانی هم همرات نیس که ادعات رو ثابت کنه فقط وقتمو پای تو الکی حروم کردم زود باش این سوپ تو بخور و از اینجا برو
یه وو:یعنی میگی من زشتم؟ هه فک می کنی خودت کوک:گفتم فقط سوپ تو بخورو از اینجا برو
یه وو :خب من راهمو گم کردم توقع داری چجوری برم کوک:من چه می دونم از همون راهی که اومدی برو
یه وو: اگه خودت منو به شهر نرسونی عمرا پامو از اینجا بزارم بیرون
کوک:چیه نکنه می ترسی
یه وو:آره خب ترسم داره از کجا معلوم یه حیوون بهم حمله نکنه
کوک:حمله کنه یا نکنه به من ربطی نداره
یه وو:خب چیکار برات کنم که منو ببری
کوک : از لباس هات مشخص بود اشراف زاده ای چیزی هستی
می خوام کاری کنی که من عضو هوارانگ شم
یه وو:هه می خوای هوارانگ شی؟ با این قیافه می خوای جز محافظ های پرنسس شی؟
کوک: قیافه من خیلی هم خوبه می خوای عضله هامو نشونت بدم؟ یا یه وو:اَه بسه خب این شرطت بود نه؟
بیا فعلا منو ببر تا ببینم چی میشه
۳۹.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.