خیانت
خیانت
Part:8
یونا ویو:
نگاهی به فرودگاه انداختم پوزخندی زدم و سوار هواپیما شدم ......هواپیما بلند شد...
۱۴ ساعت بعد توی فرودگاه ترکیه نشست
بعد از انجام کارا سوار تاکسی شدم من تقربیا میتونستم ترکی حرف بزنم و این برام راحت تر بود
یونا:میخوام برم هتل آقا
راننده:چشم
سمت هتل رفت رفتم توی هتل اتاقی رزرو کردم و گوشیم رو روشن کردم به محض روشن کردنش به سایان زنگ زدم
سایان:الو
یونا:الو
سایان:شما کی هستید
یونا:سریع منو یادت رفت اونی
سایان:یونا شی خوبی
یونا:هعی بدک نیستم تو خوبی
سایان:نوچ
یونا:اوهییییی من باید برم دنبال خونه و کار بگردم
سایان:مراقب خودت باشی
یونا:باش نصفه شبت خوش
سایان:همچنین
گوشی رو قطع کردم و بین مجله ها نگاهی انداختم که دیدم شرکت لوازم آرایشی سی او به کارمند احتیاج داره و فردا مصاحبه میکنن
مدارکم روآماده کردم خوابیدم
کوک ویو:
رفتم پشت در اتاق سایان که شنیدم داره
با تلفن حرف میزنه وقتی دقت کردم دیدم
با یونا داره حرف میزنه.....
از اتاق فاصله گرفتم و رفتم خونه هیونگ
وقتی در زدم و رفتم دیدم هیونگ روی مبل نشسته و دستاش رو روی سرش گذاشته....
کوک:هیونگ حالت خوبه؟؟
تهیونگ:الان خوبم بنظرت؟
کوک:اینجوری نکن
تهیونگ:چطوری
کوک:یونا رفته
تهیونگ:یونا کجا رفته؟
کوک:نمیدونم فقط میدونم رفته
تهیونگ:سایان نمیدونه کجاست؟
کوک:بدونه بنظرت میگه؟
تهیونگ:گندش بزنن
کوک:هیونگ نمیخوام چیزی. بگم ولی تقصیر خودت بود در ضمن تو گفتی میخوای از یونا جدا شی میون رو دوست داری پس الانم برو پیش کسی که دوست داری بزار یونا زندگیش رو بکنه
تهیونگ:کوک من اشتباه کردم
کوک:بنظرت دیر نیست؟
تهیونگ:نه هنوز وقت دارم
رفت سمت آشپزخونه و با یه بطری م..شروب اومد و شروع کرد به خوردن....
کوک:هعی هیونگ داری چیکار میکنی
اومدم بطری رو از دستش بگیرم که دستم رو پس زد
تهیونگ:ولم کن
Part:8
یونا ویو:
نگاهی به فرودگاه انداختم پوزخندی زدم و سوار هواپیما شدم ......هواپیما بلند شد...
۱۴ ساعت بعد توی فرودگاه ترکیه نشست
بعد از انجام کارا سوار تاکسی شدم من تقربیا میتونستم ترکی حرف بزنم و این برام راحت تر بود
یونا:میخوام برم هتل آقا
راننده:چشم
سمت هتل رفت رفتم توی هتل اتاقی رزرو کردم و گوشیم رو روشن کردم به محض روشن کردنش به سایان زنگ زدم
سایان:الو
یونا:الو
سایان:شما کی هستید
یونا:سریع منو یادت رفت اونی
سایان:یونا شی خوبی
یونا:هعی بدک نیستم تو خوبی
سایان:نوچ
یونا:اوهییییی من باید برم دنبال خونه و کار بگردم
سایان:مراقب خودت باشی
یونا:باش نصفه شبت خوش
سایان:همچنین
گوشی رو قطع کردم و بین مجله ها نگاهی انداختم که دیدم شرکت لوازم آرایشی سی او به کارمند احتیاج داره و فردا مصاحبه میکنن
مدارکم روآماده کردم خوابیدم
کوک ویو:
رفتم پشت در اتاق سایان که شنیدم داره
با تلفن حرف میزنه وقتی دقت کردم دیدم
با یونا داره حرف میزنه.....
از اتاق فاصله گرفتم و رفتم خونه هیونگ
وقتی در زدم و رفتم دیدم هیونگ روی مبل نشسته و دستاش رو روی سرش گذاشته....
کوک:هیونگ حالت خوبه؟؟
تهیونگ:الان خوبم بنظرت؟
کوک:اینجوری نکن
تهیونگ:چطوری
کوک:یونا رفته
تهیونگ:یونا کجا رفته؟
کوک:نمیدونم فقط میدونم رفته
تهیونگ:سایان نمیدونه کجاست؟
کوک:بدونه بنظرت میگه؟
تهیونگ:گندش بزنن
کوک:هیونگ نمیخوام چیزی. بگم ولی تقصیر خودت بود در ضمن تو گفتی میخوای از یونا جدا شی میون رو دوست داری پس الانم برو پیش کسی که دوست داری بزار یونا زندگیش رو بکنه
تهیونگ:کوک من اشتباه کردم
کوک:بنظرت دیر نیست؟
تهیونگ:نه هنوز وقت دارم
رفت سمت آشپزخونه و با یه بطری م..شروب اومد و شروع کرد به خوردن....
کوک:هعی هیونگ داری چیکار میکنی
اومدم بطری رو از دستش بگیرم که دستم رو پس زد
تهیونگ:ولم کن
۴.۵k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.