★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 13
دکتر: خانم لی میتونید برید مجددن بلا به دور
(لی مامان بورآ و هآنوله بچها)
هآنول: ممنون
رفتیم خونه و مامانم استراحت کرد منم برام سوال بود چرا مامان یهو پیداش شد از کجا خونه ی ما رو پیدا کرد؟
شب شد
شب شد داشتم با مامانم حرف میزدم که یه غریبه بهم زنگ زد گفت 👇🏻
غریبه: سلام خانم کوچولو
هآنول: ببخشید شما؟
غریبه: ببین هآنول اگر تا ۳۰ دقیقه نیای مجبورم میکنی تمام عزیزانت رو بکشم
هآنول: چی 😳
غریبه: همین که شنیدی
هآنول: کجا همو ببینیم
غریبه: تو پارکینگ
هآنول: باشه باشه الان میام
اماده شدم و رفتم دیدم یه مرد با لباس سیاه وایساده خیلی ترسیدم و اون ماسکشو اروم اروم در اورد دیدم اون "فیلیکسه"!
هآنول: فیلیکس!
فیلیکس: هآنول باید از کوک جدا بشی
هآنول: چی چرا؟
فیلیکس: چون اون...(یهو یکی بهش مشت زد)
جونگکوک: تو چطور جرعت کردی بیای اینجا
فیلیکس: سلام دوسته قدیمی
جونگکوک: خفه شو عوضی (داد)
فیلیکس: یادت باشه من هنوز ازت دست نمیکشم
جونگکوک: تو چطور جونوری هستی که میای هآنول رو تحدید میکنی هااااا (داد)
فیلیکس: چون من هنوز دوسش دارم
جونگکوک: عوضی پدررررر سگگگ (چسبوندش به دیوار و خفش کرد)
فیلیکس: پس هنوز داری ادم میکشی هاا بیا منم بکش چه جوابی میخوای به عقشت بگی
هآنول: بسهههههههههههههه (داد)
جونگکوک:(فیلیکس رو ول کرد)
فیلیکس: دیگه به اخر خط رسیدی (اسید رو اورد)
هآنول: جونگکوک!!!!!(فیلیکس میخواست اسید رو روی جونگکوک بریزه برای اینکه ازش محافظت کنم اسید ریخت رو گردنم)
فیلیکس: هآنول!!!!!!
جونگکوک: هآنول
هآنول: عاییییییی ماماننننننننننن (داد و گریه)
جونگکوک: هآنول عشقم وایسا الان میبرمت بیمارستان
فیلیکس: هآنول خوبی؟
جونگکوک: گمشو برو مادر جندههههههه
هآنول: عاییییییی (گریه)
جونگکوک: عشقم اروم باش من اینجام (گریه)
★بچها پارت بعدی هم میزارم برم صبحانه بخورم میام پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 13
دکتر: خانم لی میتونید برید مجددن بلا به دور
(لی مامان بورآ و هآنوله بچها)
هآنول: ممنون
رفتیم خونه و مامانم استراحت کرد منم برام سوال بود چرا مامان یهو پیداش شد از کجا خونه ی ما رو پیدا کرد؟
شب شد
شب شد داشتم با مامانم حرف میزدم که یه غریبه بهم زنگ زد گفت 👇🏻
غریبه: سلام خانم کوچولو
هآنول: ببخشید شما؟
غریبه: ببین هآنول اگر تا ۳۰ دقیقه نیای مجبورم میکنی تمام عزیزانت رو بکشم
هآنول: چی 😳
غریبه: همین که شنیدی
هآنول: کجا همو ببینیم
غریبه: تو پارکینگ
هآنول: باشه باشه الان میام
اماده شدم و رفتم دیدم یه مرد با لباس سیاه وایساده خیلی ترسیدم و اون ماسکشو اروم اروم در اورد دیدم اون "فیلیکسه"!
هآنول: فیلیکس!
فیلیکس: هآنول باید از کوک جدا بشی
هآنول: چی چرا؟
فیلیکس: چون اون...(یهو یکی بهش مشت زد)
جونگکوک: تو چطور جرعت کردی بیای اینجا
فیلیکس: سلام دوسته قدیمی
جونگکوک: خفه شو عوضی (داد)
فیلیکس: یادت باشه من هنوز ازت دست نمیکشم
جونگکوک: تو چطور جونوری هستی که میای هآنول رو تحدید میکنی هااااا (داد)
فیلیکس: چون من هنوز دوسش دارم
جونگکوک: عوضی پدررررر سگگگ (چسبوندش به دیوار و خفش کرد)
فیلیکس: پس هنوز داری ادم میکشی هاا بیا منم بکش چه جوابی میخوای به عقشت بگی
هآنول: بسهههههههههههههه (داد)
جونگکوک:(فیلیکس رو ول کرد)
فیلیکس: دیگه به اخر خط رسیدی (اسید رو اورد)
هآنول: جونگکوک!!!!!(فیلیکس میخواست اسید رو روی جونگکوک بریزه برای اینکه ازش محافظت کنم اسید ریخت رو گردنم)
فیلیکس: هآنول!!!!!!
جونگکوک: هآنول
هآنول: عاییییییی ماماننننننننننن (داد و گریه)
جونگکوک: هآنول عشقم وایسا الان میبرمت بیمارستان
فیلیکس: هآنول خوبی؟
جونگکوک: گمشو برو مادر جندههههههه
هآنول: عاییییییی (گریه)
جونگکوک: عشقم اروم باش من اینجام (گریه)
★بچها پارت بعدی هم میزارم برم صبحانه بخورم میام پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۸.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.