پارت ۳۲ ( بخش دوم )

پارت ۳۲ ( بخش دوم )

#جونگکوک
واوووو... باورم نمیشد این همهههه سختی کشیده بود... من فکر میکردم این پولدار بودنش به خاطر وجود پدرشه ولی همه رو خودش بدست آورده.. براش دست زدم و بهش افتخار میکردم ...
من: تو واقعا معرکه ای !!! آفرین!!! ببخش که میپرسم ولی اون برادرت ..؟؟
جویی: دوتا بردار دارم که از نامادریمه.. اونا از من خیلی کوچیک ترن .. پدرم که الان فهمیده که من چه طوری به اینهمه موفقیت رسیدم میخواد تموم ارث و اموالش رو به نام من بکنه .. چون میدونه من تنها کسی هستم که میتونم از دارایی هاش محافظت بکنم ... برادر هام هم مخالفن .. همش مزاحمم میشن .. من چندین بار به پدرم گفتم که اموال و دارایی هات رو نمیخوام من به اموال تو احتیاجی ندارم ولی اسرار داره که حرف خودشو پیش ببره ... خواهر کوچیکم هم به رضایت خودش با پدرم زندگی میکنه !! من بهش گفتم هر وقت دوست داشت میتونه بیاد پیش من !! من فقط به خاطر خواهرم با پدرم هنوز ارتباط دارم ...
من: خب دیگه !! بسه نمیخواد چیزی بگی !! آروم شدی؟؟
جویی: کوکی !!!! چه طوری ارومم کردی .. من به این راحتی ها آروم نمیشم !!
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه