My wild mafia پارت 21
تا اینکه ی شب پدرم ب ی مهمونی دعوت شد میدونستم این مهمونی پدرمو میکشن هر چققدر اسرار کردم ک ب این مهمونی نره گوش نکرد میگفت ی مهمونی سادس زود میاد نشستم تا شب تا صبح خبری از پدرم نشد ک بهم زنگ زدن گفتن پدرم مرده منو مادرم واقعا حالمون بد بود بد این قضیه پدرت غیب شد چون میدونست من همچیو فهمیدم دو ماه بعد مادرم وقتی رفته بود بیرون غیب شد خبرش اومد ک اونم کشتن تمام این اتفاقات وقتی 17ساله بودم افتاد بعد مرگ مادرم تورم ازم جدا کردن واقعا سختی زیادی کشیدم اما ب همه قول دادم تا انتقام بگیرم میخواستم از طریق تو پدرتو تهدید کنم ک نتونستم بهت صدمه ای بزنم من دوباره عاشقت شدم پس نقشمو تغییر دادم درست مثل خودش تو مهمونی بزرگ ک هرسال بر گزار میشه دقیقا روزی ک پدرم مرد ب قتل برسونمش اما اون پدرته ات نمیشه نذاشت ادامه بدم
ات. رفتم بغلش کردم پدر منن ی قاتل عوضیه بوسش کردم گفتم
ات. باهم انتقام میگیریم اون دیگه پدر من نیست جیمین اون ی روانیهه ک تمام این بلاهارو سر عشقم اورده هیچ وقت نمیبخشممش هیچوقت
منم متقابل بغلش کردم نفس راحتی کشیدم ک ات منو درک میکنه اون واقعا با پدرش خیلییی فرق داره 🥺
ی هفته ای مونده بود ب جشن همه نقشه هارو چیده بودیم ب اسرار خیلی زیاد ات باهامون همکاری قرار بود بکنه چون تو بچگی حرکاته رزمی بلد بود نگرانش نبودم میتونست از پس خودش بر بیاد همه چیو توضیح داده بودیم قرار شد نصفه شب ک پدر ات یا بهتره بگم اقای هانگ عوضی بره سیگار بکشه عملیاتو شروع کنیم تو این ی هفته همه درحال تمرین بودن حتی ات بیشتر از همه تمرین میکرد برام تعریف کردع بود ک پدرشم زیاد با ات مهربون نبوده ولی دیگه تموم میشه ناراحتی های جفتمون
امیدوارم دوست داشته باشید 🥰🥰
ات. رفتم بغلش کردم پدر منن ی قاتل عوضیه بوسش کردم گفتم
ات. باهم انتقام میگیریم اون دیگه پدر من نیست جیمین اون ی روانیهه ک تمام این بلاهارو سر عشقم اورده هیچ وقت نمیبخشممش هیچوقت
منم متقابل بغلش کردم نفس راحتی کشیدم ک ات منو درک میکنه اون واقعا با پدرش خیلییی فرق داره 🥺
ی هفته ای مونده بود ب جشن همه نقشه هارو چیده بودیم ب اسرار خیلی زیاد ات باهامون همکاری قرار بود بکنه چون تو بچگی حرکاته رزمی بلد بود نگرانش نبودم میتونست از پس خودش بر بیاد همه چیو توضیح داده بودیم قرار شد نصفه شب ک پدر ات یا بهتره بگم اقای هانگ عوضی بره سیگار بکشه عملیاتو شروع کنیم تو این ی هفته همه درحال تمرین بودن حتی ات بیشتر از همه تمرین میکرد برام تعریف کردع بود ک پدرشم زیاد با ات مهربون نبوده ولی دیگه تموم میشه ناراحتی های جفتمون
امیدوارم دوست داشته باشید 🥰🥰
۳۹.۳k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.