زندگی پر معنا
#زندگی_پر_معنا
P21
ویو ا.ت (داخل اتاق کارش)
خیلی خسته بودم درسته اول صبحیه ولی این ریا و لینا حالمو گرفتن...
سرمو تکیه دادم به صندلی که صدای در زدن اومد.....
+:بفرمایید..
علامت خانوم چوی ©
©:خانوم اگه خسته هستید براتون قهوه بیارم....
+:نه ممنون(لبخند)
©:پس کارم داشتین صدام کنین..
+:حتما...
..................
خانوم چوی رفت بیرون و دوباره سرمو تکیه دادم به صندلی که دوباره در زده شد...
+:بله؟...
ریا:منم خانوم چوی(با صدای نازک مثلا صداشو عوض کرده)
+:خانوم چوی من که گفتم قهوه میل ندارم.....
ریا:نه یک کار دیگه دارم(صدای نازک)
+:بیا تو
........................
در باز شد که دوباره قیافهی اون افر*یته رو دیدم....
ادامه دارد....
P21
ویو ا.ت (داخل اتاق کارش)
خیلی خسته بودم درسته اول صبحیه ولی این ریا و لینا حالمو گرفتن...
سرمو تکیه دادم به صندلی که صدای در زدن اومد.....
+:بفرمایید..
علامت خانوم چوی ©
©:خانوم اگه خسته هستید براتون قهوه بیارم....
+:نه ممنون(لبخند)
©:پس کارم داشتین صدام کنین..
+:حتما...
..................
خانوم چوی رفت بیرون و دوباره سرمو تکیه دادم به صندلی که دوباره در زده شد...
+:بله؟...
ریا:منم خانوم چوی(با صدای نازک مثلا صداشو عوض کرده)
+:خانوم چوی من که گفتم قهوه میل ندارم.....
ریا:نه یک کار دیگه دارم(صدای نازک)
+:بیا تو
........................
در باز شد که دوباره قیافهی اون افر*یته رو دیدم....
ادامه دارد....
۳.۳k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.