پارت`¹⁹`
یه لحظه نگاه جونگکوک سمتش برگشت
ولی سریع نگاهشو اونطرف کرد تا متوجه نشه که فهمیده قضیه از چه قراره
ترجیح داد بیشتر ازین حالشو بد نکنه
تو حال خودش نبود
انقد حالش بد بود که واقعا نیاز داشت تا یکی کنارش باشه و ...
سرجاش نشسته بود و تکونی نمیخورد سرش پایین افتاده بود
ولی کسی کنارش نشست فکر کرد جونگکوکه برای همین محل نداد و به میز تکیه داد
از گوشه ی چشم نگاهی بهش انداخت ولی اون نبود
غریبه:"نیازی نیست زیرچشمی نگاهم کنی ... من درست اینجام"
دستاشو باز کرد و دل ا/ت ریخت ولی با صدای موزیک همه چیز متوقف شد
حس کرد پسره لبخند میزنه بعد از اون کنارش زانو زد و دستشو دراز کرد
غرببه:"خودم میدونم تنها نیستی ... ولی لطفا باهام برقص"
ا/ت به لحظه نگاهشو به اطرافش داد و کاترینا رو دید که مجلسو به دست گرفته و وسط میدون با جونگکوک میرقصه حرصش گرفت و قرمز شد با قاطئیت تمام دستشو تو دست پسره انداخت
ا/ت:"قبوله"
پسره لبخندی زد و دستشو گرفت و کشیدش وسط
>>>
همه صحنه ی رقص رو ترک کردن و با حسرت به ا/ت و پسره چشم دوخته بودن
بعداز چند دقیقه آهنگ اوج گرفت و پسره ا/تو از کمرش گرفت و بلند کرد
ا/ت:"نه نه این کارو نکن"
وسط رقص مدام نگاه کسی رو،رویه خودش حس میکرد و میترسید اتفاق بدی اون وسط بیوفته
ولی خوشبختانه هیچ اتفاقی نیفتاد بعد از رقصشون پسره از شانه های ا/ت گرفت و یه لحظه لباشو رویه لباش انداخت
پسره:"اینم برای تشکر اینکه باهام رقصیدی"
ا/ت لبشو گاز گرفت و چشماش درشت شد
پسره خندید
پسره:"نگران نباش کسی ندیدش"
پسره رفت و ا/ت نفس آرومی کشید ولی بعدش سایه ی کسی رو پشت خودش حس کرد
جونگکوک:"او مطمئنی؟"
دلش ریخت ولی لحظه ی رقصیدنش رو با کاترینا به یا اورد و سعی کرد عادی جلوه بده و اگر چیزی گفت بکوبونه تو دهتش
ا/ت:"سلام"
جونگکوک:"پسره کی بود؟"
ا/ت:"به تو ربطی نداره"
آبروهاشو بالا انداخت و همین کار لازم بود تا جونگکوک بیشتر حرص بخوره
جونگکوک:"میریم خونه ... الان"
از بازوی ا/ت کشید و انداختش داخل ماشین
ا/ت هیچ حرفی نمیزد و احساس حماقت میکرد که از اول باعث و بانی تمام این اتفاقات خودش بوده احساس احمق بودن میکرد
این داستان ادامه دارد ...
نیازی به توضیح دادن نیسته دیگه داخل هرکدوم از اسلایدا عنوان نوشتم
لدقا اخریرو کپی نکنیدچون خودم درستش کردم هرکی کپی کنه میزنم شلو پلش میکنم
ولی سریع نگاهشو اونطرف کرد تا متوجه نشه که فهمیده قضیه از چه قراره
ترجیح داد بیشتر ازین حالشو بد نکنه
تو حال خودش نبود
انقد حالش بد بود که واقعا نیاز داشت تا یکی کنارش باشه و ...
سرجاش نشسته بود و تکونی نمیخورد سرش پایین افتاده بود
ولی کسی کنارش نشست فکر کرد جونگکوکه برای همین محل نداد و به میز تکیه داد
از گوشه ی چشم نگاهی بهش انداخت ولی اون نبود
غریبه:"نیازی نیست زیرچشمی نگاهم کنی ... من درست اینجام"
دستاشو باز کرد و دل ا/ت ریخت ولی با صدای موزیک همه چیز متوقف شد
حس کرد پسره لبخند میزنه بعد از اون کنارش زانو زد و دستشو دراز کرد
غرببه:"خودم میدونم تنها نیستی ... ولی لطفا باهام برقص"
ا/ت به لحظه نگاهشو به اطرافش داد و کاترینا رو دید که مجلسو به دست گرفته و وسط میدون با جونگکوک میرقصه حرصش گرفت و قرمز شد با قاطئیت تمام دستشو تو دست پسره انداخت
ا/ت:"قبوله"
پسره لبخندی زد و دستشو گرفت و کشیدش وسط
>>>
همه صحنه ی رقص رو ترک کردن و با حسرت به ا/ت و پسره چشم دوخته بودن
بعداز چند دقیقه آهنگ اوج گرفت و پسره ا/تو از کمرش گرفت و بلند کرد
ا/ت:"نه نه این کارو نکن"
وسط رقص مدام نگاه کسی رو،رویه خودش حس میکرد و میترسید اتفاق بدی اون وسط بیوفته
ولی خوشبختانه هیچ اتفاقی نیفتاد بعد از رقصشون پسره از شانه های ا/ت گرفت و یه لحظه لباشو رویه لباش انداخت
پسره:"اینم برای تشکر اینکه باهام رقصیدی"
ا/ت لبشو گاز گرفت و چشماش درشت شد
پسره خندید
پسره:"نگران نباش کسی ندیدش"
پسره رفت و ا/ت نفس آرومی کشید ولی بعدش سایه ی کسی رو پشت خودش حس کرد
جونگکوک:"او مطمئنی؟"
دلش ریخت ولی لحظه ی رقصیدنش رو با کاترینا به یا اورد و سعی کرد عادی جلوه بده و اگر چیزی گفت بکوبونه تو دهتش
ا/ت:"سلام"
جونگکوک:"پسره کی بود؟"
ا/ت:"به تو ربطی نداره"
آبروهاشو بالا انداخت و همین کار لازم بود تا جونگکوک بیشتر حرص بخوره
جونگکوک:"میریم خونه ... الان"
از بازوی ا/ت کشید و انداختش داخل ماشین
ا/ت هیچ حرفی نمیزد و احساس حماقت میکرد که از اول باعث و بانی تمام این اتفاقات خودش بوده احساس احمق بودن میکرد
این داستان ادامه دارد ...
نیازی به توضیح دادن نیسته دیگه داخل هرکدوم از اسلایدا عنوان نوشتم
لدقا اخریرو کپی نکنیدچون خودم درستش کردم هرکی کپی کنه میزنم شلو پلش میکنم
۲۹.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.