فیک جونگ کوک پارت ۱۰ (معشوقه) فصل ۲
ارباب: کوچولو فک کردی من نفهمم که بهم دروغ میگی؟......
یه دفعه نفساش با صورتم برخورد کرد که یهو لبaشو روی لبaم گذاشت!ایشششش خیلی بدم میومد که اینکارو کنه! منم فقط بوsه های جونگ کوک رو دوست داشتم.یه دفعه گاز محکمی از لbام گرفت که فهمیدم منظورش اینه همکاری کنم! منم لbامو بین لbاش به حرکت درآوردم و شروع به bوسدنش کردم اونم با بیشتر بهم چsبید و مک هاش رو عمیق تر کرد و سرش رو کج کرد و زاویه bوسه رو تغییر داد. بعد دستامو ول کرد. یکی از دستاش رو پشت کمرم گذاشت و اون یکی دستش رو روی صورتم گذاشت.....اصلا نفهمیدم کی داخل اون bوسه غرق شدم که یهو خواست زبونشو وارد دهنم کنه!😐سریع زبونشون گاز گرفتم که یهو ازم جدا شد و زد تو صورتم.
ارباب : چته هاپو!
ا.ت:به من چه خودت چندش بازی درآوردی ددی!
ارباب : عه الان شدم ددی؟
ا.ت: خودت گفتی بهت بگم ددی! نمیخوای همون...
ارباب : من که میدونم برای اینکه نزنمت اینجور میگی هاپو کوچولو ولی خوبه به تظاهر کردن ادامه بده شاید دلمو به دست آوردی!
ا.ت : دل تورو میخوام چیکار؟
ارباب : راس میگی دل منو میخوای چیکار؟ ولی فکر نکنم بتونی بزرگی dیک بادیگاردارو تحمل کنی!(نیشخند)
ا.ت: یااااااا اینجور نگووووو
ارباب: پس تو هم چرت و پرت نگو همیم الانشم خیلی باهات خوب رفتار کردم به عنوان یه برده!
ات: حالا میشه چشمامو باز کنی؟
ارباب: خودت باز کن.
چشمام رو باز کردم که دیدم دوباره ماسک سیاهش رو زده.هنوز نگاهش خمار بود و نفس نفس میزد دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
ا.ت: چرا انقد داغی؟
یه دفعه دستمو روی دiکش گذاشت!😳
ارباب: بخاطر این...(پوزخند)
دستمو کشیدم و گفتم:
ا.ت: به من چه برو دوش آب سرد بگیر!
ارباب: انگار یادت رفته تو برده ی جnسی منی و هروقت بخوام میتونم بکنمت!(پوزخند)
با این حرفش آب دهنمو قورت دادم که یه دفعه گفت:
ارباب: حیف که الان کار دارم وگرنه طوری بafکت میدادم که تا یک ماه نتونی راه بری!
آخیش خیالم راحت شدددد.یه دفعه منو چرخوند.
ا.ت: چیکار میک....
ارباب: زیپ لباستو رو میبندم. (یادتونه که خدمتکارا یکم از قسمت بالاش رو باز کرده بودن)
بعد رفتیم بیرون که با دیدن فرد روبه روم خشکم زد......
__________
خب این پارت رو هم هدیه دادم به یکی از بچه ها که گفت امروز تولدشه😊تولدت مبارککککککک کیوتییییی💜🥳
راستی بچه ها یکی بهم گفت اگه یه ساعت یا نیم ساعت صبر کنم میتونم بعد ۲ تا پارت دوباره پارت بفرستم💜
یه دفعه نفساش با صورتم برخورد کرد که یهو لبaشو روی لبaم گذاشت!ایشششش خیلی بدم میومد که اینکارو کنه! منم فقط بوsه های جونگ کوک رو دوست داشتم.یه دفعه گاز محکمی از لbام گرفت که فهمیدم منظورش اینه همکاری کنم! منم لbامو بین لbاش به حرکت درآوردم و شروع به bوسدنش کردم اونم با بیشتر بهم چsبید و مک هاش رو عمیق تر کرد و سرش رو کج کرد و زاویه bوسه رو تغییر داد. بعد دستامو ول کرد. یکی از دستاش رو پشت کمرم گذاشت و اون یکی دستش رو روی صورتم گذاشت.....اصلا نفهمیدم کی داخل اون bوسه غرق شدم که یهو خواست زبونشو وارد دهنم کنه!😐سریع زبونشون گاز گرفتم که یهو ازم جدا شد و زد تو صورتم.
ارباب : چته هاپو!
ا.ت:به من چه خودت چندش بازی درآوردی ددی!
ارباب : عه الان شدم ددی؟
ا.ت: خودت گفتی بهت بگم ددی! نمیخوای همون...
ارباب : من که میدونم برای اینکه نزنمت اینجور میگی هاپو کوچولو ولی خوبه به تظاهر کردن ادامه بده شاید دلمو به دست آوردی!
ا.ت : دل تورو میخوام چیکار؟
ارباب : راس میگی دل منو میخوای چیکار؟ ولی فکر نکنم بتونی بزرگی dیک بادیگاردارو تحمل کنی!(نیشخند)
ا.ت: یااااااا اینجور نگووووو
ارباب: پس تو هم چرت و پرت نگو همیم الانشم خیلی باهات خوب رفتار کردم به عنوان یه برده!
ات: حالا میشه چشمامو باز کنی؟
ارباب: خودت باز کن.
چشمام رو باز کردم که دیدم دوباره ماسک سیاهش رو زده.هنوز نگاهش خمار بود و نفس نفس میزد دستمو روی پیشونیش گذاشتم.
ا.ت: چرا انقد داغی؟
یه دفعه دستمو روی دiکش گذاشت!😳
ارباب: بخاطر این...(پوزخند)
دستمو کشیدم و گفتم:
ا.ت: به من چه برو دوش آب سرد بگیر!
ارباب: انگار یادت رفته تو برده ی جnسی منی و هروقت بخوام میتونم بکنمت!(پوزخند)
با این حرفش آب دهنمو قورت دادم که یه دفعه گفت:
ارباب: حیف که الان کار دارم وگرنه طوری بafکت میدادم که تا یک ماه نتونی راه بری!
آخیش خیالم راحت شدددد.یه دفعه منو چرخوند.
ا.ت: چیکار میک....
ارباب: زیپ لباستو رو میبندم. (یادتونه که خدمتکارا یکم از قسمت بالاش رو باز کرده بودن)
بعد رفتیم بیرون که با دیدن فرد روبه روم خشکم زد......
__________
خب این پارت رو هم هدیه دادم به یکی از بچه ها که گفت امروز تولدشه😊تولدت مبارککککککک کیوتییییی💜🥳
راستی بچه ها یکی بهم گفت اگه یه ساعت یا نیم ساعت صبر کنم میتونم بعد ۲ تا پارت دوباره پارت بفرستم💜
۶۲۰
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.