ارباب ردرین. P⁸
ارباب ردرین. P⁸
درسته شوگا هنوز همون ردرین فرشته محبوب خدا بود اما با این تفاوت که یه شیطان هم بود
شوگا : اونشو خودمم نمیدونم اما اینو میدونم که امروز از رو زمین محوت میکنم
شوگا همین که میخواست حمله کنه یه سایه پشت تهیونگ ظاهر شد و ازش صدا اومد داد زد *ارباب دستتون و بدید به من زود باشید وقت نداریم *
اون صدا درست میگفت اگه چند دقیقه ی دیگه اونجا میبود میمرد اما تهیونگ و شوگا خون جلوی چشماشون و گرفته بود تهیونگ دست اون پسر توی سایه رو پس زد سایه ناپدید شد و اون دوتا به خون هم تشنه بودن شوگا بخاطر انتقام تهیونگ بخاطر عزیز ترین کسش (خدا) برای همین دیوانه وار همو کتک میزدن اما شوگا یه ذره هم آسیب ندید جنی آروم در گوش جیمین گفت
جنی :ج..جیمین حاله داره ضعیف میشه برو جلوی شوگارو بگیر وگرنه اتفاق های خوبی نمیوفته
جیمینم از فرصت استفاده کرد و بدون اینکه شوگا ببینه رفت و کمرشو گرفت و کشیدش کنار تهیونگ هم از فرصت استفاده کرد و فرار کرد شوگا با لحن عصبی در حالی که داشت خون بالا می آورد داد زد
شوگا : داری چه غلطی میکنی فرار کرد
جیمین : داشتی میکشتیش
شوگا اون حقش مرگه
شوگا انقدر دنبال انتقام بود که حتی نمیدونست مخاطبی که داره باهاش اینجوری حرف میزنه کیه ستاره هم بلاخره عضمش و جضم کرد و گفت
ستاره : شوگا میفهممت عصبانی ای اما نباید سر ما خالی کنی
شوگا : تو چه درکی از درد من داری ادعا نکن که منو میشناسی یا درک میکنی تو یه آدمیزادی بیش نیستی
جیهوپ اعصابش خورد شد با لحن خیلی جدی گفت
جیهوپ : تو الان داری به همه ی ما توهین میکنی
شوگا : اشتباه نکن همه س شما انسان نیستید
یویی :حرفتو واضح بگو
شوگا : حرفای من کاملا هم واضح بود
ناگهان رعد و برق زد و بارون گرفت با صدای رعد و برق شوگا سرشو گرفت جیمین میخواست که کمکش کنه اما شوگا بلا فاصله مثل شکوفه های درخت گیلاس توی آسمون پراکنده شدن بچه ها تو شک بودن
جیهوپ : یعنی الان کجا رفت ؟!
یویی : نمیدونم اما فرم صورتش لحظه ی آخر جوری بود که انگار میخواست بگه فراموشم نکن .....
درسته شوگا هنوز همون ردرین فرشته محبوب خدا بود اما با این تفاوت که یه شیطان هم بود
شوگا : اونشو خودمم نمیدونم اما اینو میدونم که امروز از رو زمین محوت میکنم
شوگا همین که میخواست حمله کنه یه سایه پشت تهیونگ ظاهر شد و ازش صدا اومد داد زد *ارباب دستتون و بدید به من زود باشید وقت نداریم *
اون صدا درست میگفت اگه چند دقیقه ی دیگه اونجا میبود میمرد اما تهیونگ و شوگا خون جلوی چشماشون و گرفته بود تهیونگ دست اون پسر توی سایه رو پس زد سایه ناپدید شد و اون دوتا به خون هم تشنه بودن شوگا بخاطر انتقام تهیونگ بخاطر عزیز ترین کسش (خدا) برای همین دیوانه وار همو کتک میزدن اما شوگا یه ذره هم آسیب ندید جنی آروم در گوش جیمین گفت
جنی :ج..جیمین حاله داره ضعیف میشه برو جلوی شوگارو بگیر وگرنه اتفاق های خوبی نمیوفته
جیمینم از فرصت استفاده کرد و بدون اینکه شوگا ببینه رفت و کمرشو گرفت و کشیدش کنار تهیونگ هم از فرصت استفاده کرد و فرار کرد شوگا با لحن عصبی در حالی که داشت خون بالا می آورد داد زد
شوگا : داری چه غلطی میکنی فرار کرد
جیمین : داشتی میکشتیش
شوگا اون حقش مرگه
شوگا انقدر دنبال انتقام بود که حتی نمیدونست مخاطبی که داره باهاش اینجوری حرف میزنه کیه ستاره هم بلاخره عضمش و جضم کرد و گفت
ستاره : شوگا میفهممت عصبانی ای اما نباید سر ما خالی کنی
شوگا : تو چه درکی از درد من داری ادعا نکن که منو میشناسی یا درک میکنی تو یه آدمیزادی بیش نیستی
جیهوپ اعصابش خورد شد با لحن خیلی جدی گفت
جیهوپ : تو الان داری به همه ی ما توهین میکنی
شوگا : اشتباه نکن همه س شما انسان نیستید
یویی :حرفتو واضح بگو
شوگا : حرفای من کاملا هم واضح بود
ناگهان رعد و برق زد و بارون گرفت با صدای رعد و برق شوگا سرشو گرفت جیمین میخواست که کمکش کنه اما شوگا بلا فاصله مثل شکوفه های درخت گیلاس توی آسمون پراکنده شدن بچه ها تو شک بودن
جیهوپ : یعنی الان کجا رفت ؟!
یویی : نمیدونم اما فرم صورتش لحظه ی آخر جوری بود که انگار میخواست بگه فراموشم نکن .....
۱.۳k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.