فیک قاتل من
پارت 75
#قاتل_من
با هق هقهای مردونش بلند فریاد کشید و مشتش و به دیوار روبه
روش کوبید و داد زد!
_ نباید اینشکلی میشود نباید اون تیر به ا/ت میخورد چرا چرا چرا
و با هر کلمه مشتش و به دیوار میکوبید،دو پرستار اومدن سمتش و بهش تذکر دادن
دستای لرزونش و نقاب صورتش کرد وبا سرخوردنش روی زمین نشست،پشت در اتاق عمل
جناب کیم که کل باند های مافیا ازش حساب میبردن اینطوری شکسته و لرزون اشک میرخت وبرای سالم موندن عشقش دعا میکرد؟!
کوک با دیدن تهیونگ که داغون تر از چیزی بود که فک میکرد به سمتش قدم های خسته ای برداشت و با ناراحتی کنارش نشست....
_همینطوری ک میشناسمت قوی بمون جناب!
تهیونگ سرشو آروم روی شونه کوک گذاشت ودرحالی ک سعی میکرد بغضشو پنهان کنه گفت کوک تقصیره من من نباید تنهاش میزاشتم نباید میدونی حتی اون تیری ک به ا/ت خورد هم حقش نبود اون عوضی منو نشونه گرفته بود اون تیر باید به من میخورد نه به ا/ت
کوک با کلافگی نفسشو بیرون داد و گفت تهیونگ لطفا این حرف و نزن اون بخاطر زنده موندنت خودشو سپر تیر کرد فک میکنی اگ حرفاتو بشنوه ناراحت نمیشه؟!
تهیونگ هوفی از سر ناراحتی کشید و موهاشو چنگ زد و گفت! نمیدونم کوک بخدا دیگه چیزی نمیدونم......
3 ساعتی گذشته بود که تهیونگ به همراه کوک
پشت در اتاق عمل منتظر خبری بودن
با هربار که پرستاری از اتاق خارج یا داخل میشد تهیونگ جلوشونو میگرفت و از حال آ/تش میپرسید و هیچکدوم جواب درستی نمیدادن، لباسای تنش خونی شده بود و موهاش آشفته بودن، چشماش قرمز بودن و دستای خونیش و هرازگاهی وارد موهاش میکرد و چنگ میزد!!
با باز شدن در اتاق عمل،دکتر بیرون اومد و با ساعدش عرقهای پیشونیشو خشک کرد!!
تهیونگ از جاش بلند شد و سمت دکتر دوید،با ترس و استرس تند تند پرسید
_دکتر، ا/ت خوبه؟! سالمه؟
دکتر تلخندی زد و دستشو روی شونه ی تهیونگ گذاشت
تهیونگ با حیرت و شوک اخم کرد مبهوت لب زد
_چيزي شده ا/ت خوبه آقای دکتر؟
دکتر لبخند امیدواری زد و گفت نگران نباشید جناب کیم....
_همسرتون حالشون خوبه،خون ریزی زیاد داشتن اما بندش اوردیم ولی حالش چندان مساعد نیس مدتی نیاز به استراحت مطلق داره و باید خوب ازش مراقبت بشه....
تهیونگ بالخره نفس راحتی بیرون داد و روی صندلی نشست،دستاشو وارد موهاش کرد و چنگ زد
_خدایا شکرت!!
کوک با خنده نزدیک تهیونگ شود وگفت!
ا/ت وارد بخش کردن ،دکتر گفته بود تا چند دقیقه دیگه بهوش میاد و تا دو روز دیگه میتونه مرخص بشه....
کوک کنار تخت روی مبل خوابش برده بود و
تهیونگ روی تخت نشسته بود و دستشو بین دستاش گرفته بود....
پلک هاش لرزید و آروم از هم بازشون کرد،به سقف سفید بالا سرش زل زد و چندباری اروم پلک زد تا متوجه شرایط اطرافش بشه
با یاداوری اتفاقات با وحشت لب زد تهیونگ؟ تهیونگ کجاست؟ تهیونگم کجاست؟!!
تهیونگ سمتش خم شد و آروم به آغوش کشیدش،سرشو وارد گردنش کرد و با بغض مردونش زمزمه کرد
_آروم باش ا/تم من اینجام کنارتم نترس تنهات نمیزارم.....
تهیونگ دست ا/ت بالا آورد و آروم روش و بوسید و همونجا لب زد
_من متاسفم فرشته ام بابت هر کاری ازت متاسفم بابت هر سختی و رنجی که مسببش من بودم....! خوشحال که دوباره چشماتو باز کردی.....
تهیونگ با دستاش اشکای ک از چشمای ا/ت سرازیر میشود پاک کرد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت....
ا/ت آروم خندید و سمت تهیونگ برگشت و گفت دوست دارم تهیونگااا
_من بیشتر کیم ا/ت
🚫اصکی ممنوع 🚫
#قاتل_من
با هق هقهای مردونش بلند فریاد کشید و مشتش و به دیوار روبه
روش کوبید و داد زد!
_ نباید اینشکلی میشود نباید اون تیر به ا/ت میخورد چرا چرا چرا
و با هر کلمه مشتش و به دیوار میکوبید،دو پرستار اومدن سمتش و بهش تذکر دادن
دستای لرزونش و نقاب صورتش کرد وبا سرخوردنش روی زمین نشست،پشت در اتاق عمل
جناب کیم که کل باند های مافیا ازش حساب میبردن اینطوری شکسته و لرزون اشک میرخت وبرای سالم موندن عشقش دعا میکرد؟!
کوک با دیدن تهیونگ که داغون تر از چیزی بود که فک میکرد به سمتش قدم های خسته ای برداشت و با ناراحتی کنارش نشست....
_همینطوری ک میشناسمت قوی بمون جناب!
تهیونگ سرشو آروم روی شونه کوک گذاشت ودرحالی ک سعی میکرد بغضشو پنهان کنه گفت کوک تقصیره من من نباید تنهاش میزاشتم نباید میدونی حتی اون تیری ک به ا/ت خورد هم حقش نبود اون عوضی منو نشونه گرفته بود اون تیر باید به من میخورد نه به ا/ت
کوک با کلافگی نفسشو بیرون داد و گفت تهیونگ لطفا این حرف و نزن اون بخاطر زنده موندنت خودشو سپر تیر کرد فک میکنی اگ حرفاتو بشنوه ناراحت نمیشه؟!
تهیونگ هوفی از سر ناراحتی کشید و موهاشو چنگ زد و گفت! نمیدونم کوک بخدا دیگه چیزی نمیدونم......
3 ساعتی گذشته بود که تهیونگ به همراه کوک
پشت در اتاق عمل منتظر خبری بودن
با هربار که پرستاری از اتاق خارج یا داخل میشد تهیونگ جلوشونو میگرفت و از حال آ/تش میپرسید و هیچکدوم جواب درستی نمیدادن، لباسای تنش خونی شده بود و موهاش آشفته بودن، چشماش قرمز بودن و دستای خونیش و هرازگاهی وارد موهاش میکرد و چنگ میزد!!
با باز شدن در اتاق عمل،دکتر بیرون اومد و با ساعدش عرقهای پیشونیشو خشک کرد!!
تهیونگ از جاش بلند شد و سمت دکتر دوید،با ترس و استرس تند تند پرسید
_دکتر، ا/ت خوبه؟! سالمه؟
دکتر تلخندی زد و دستشو روی شونه ی تهیونگ گذاشت
تهیونگ با حیرت و شوک اخم کرد مبهوت لب زد
_چيزي شده ا/ت خوبه آقای دکتر؟
دکتر لبخند امیدواری زد و گفت نگران نباشید جناب کیم....
_همسرتون حالشون خوبه،خون ریزی زیاد داشتن اما بندش اوردیم ولی حالش چندان مساعد نیس مدتی نیاز به استراحت مطلق داره و باید خوب ازش مراقبت بشه....
تهیونگ بالخره نفس راحتی بیرون داد و روی صندلی نشست،دستاشو وارد موهاش کرد و چنگ زد
_خدایا شکرت!!
کوک با خنده نزدیک تهیونگ شود وگفت!
ا/ت وارد بخش کردن ،دکتر گفته بود تا چند دقیقه دیگه بهوش میاد و تا دو روز دیگه میتونه مرخص بشه....
کوک کنار تخت روی مبل خوابش برده بود و
تهیونگ روی تخت نشسته بود و دستشو بین دستاش گرفته بود....
پلک هاش لرزید و آروم از هم بازشون کرد،به سقف سفید بالا سرش زل زد و چندباری اروم پلک زد تا متوجه شرایط اطرافش بشه
با یاداوری اتفاقات با وحشت لب زد تهیونگ؟ تهیونگ کجاست؟ تهیونگم کجاست؟!!
تهیونگ سمتش خم شد و آروم به آغوش کشیدش،سرشو وارد گردنش کرد و با بغض مردونش زمزمه کرد
_آروم باش ا/تم من اینجام کنارتم نترس تنهات نمیزارم.....
تهیونگ دست ا/ت بالا آورد و آروم روش و بوسید و همونجا لب زد
_من متاسفم فرشته ام بابت هر کاری ازت متاسفم بابت هر سختی و رنجی که مسببش من بودم....! خوشحال که دوباره چشماتو باز کردی.....
تهیونگ با دستاش اشکای ک از چشمای ا/ت سرازیر میشود پاک کرد و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت....
ا/ت آروم خندید و سمت تهیونگ برگشت و گفت دوست دارم تهیونگااا
_من بیشتر کیم ا/ت
🚫اصکی ممنوع 🚫
۱۷.۳k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.