پارت ۴
ات ویو:
برگشتم خونه و یه راس رفتم تو اتاقم و خودمو با همون لباسا پرت کردم رو تخت نازنینم اخیشششش چقدر حرف زدن با اون پسر جذابه استرس داشت واییی قرارع تو شرکتش کار کنم پس این یعنی دیدن هر روز اون به طور متوالی ولی کی بدش میومد اون جذاب رو هر روز ببینه اصلا وایسا ببینم چی دارم میگم بهتره بگیرم بخوام تا دیوونه تر نشدم مثلا من فردا باید ساعت ۵ بیدار شم تا آماده بشم و برم دیگه ساعت ۶ هست بلند شدم و لباسامو با یه لباس خواب راحت عوض کردم و آرایشمو پاک کردم و پریدم رو تخت و خوابیدم......
****
برش زمانی به صبح ساعت ۵:
با صدای الارام گوشیم از خواب بیدار شدم امروز یه روز جدید بود برای من یه زندگی جدید دیگه از این به بعد به مدت دو ماه قراره همین ساعت بیدار شم و تا ساعت ۸ شب اونجا باشم و کار کنم ولی از اونجایی که خیلی قدرت تخیل بالایی داشتم تو بخش ایده ها قرار بود کار کنم منظورم همون طراحی لباس و اینا بود ، رفتم و صورتمو شستم و روتین پوستیمو انجام دادم و لباس های بیرونمو پوشیدم یه لباس خفن که بهم خیلی میمود یه کت و شلوار سیاه با کفشای پاشنه بلند سیاهم من خیلی اهل آرایش غلیظ و اینجور چیزا بودم ولی از اونجایی که رئیس شرکت جئون جونکوک بزرگ خوشش نمیاد هیچ دختری حق آرایش کردن تو شرکتشو نداره خلاصه موهای بلندمو که تا روی باسنم بود رو شونه زدم و حالت دادم و کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون هنوز نیم ساعت وقت داشتم سریع یه چند لقمه صبحونه خوردم و یه اسنپ گرفتم و رفتم شرکت به ساعت نگاه کردم واییی دقیق ساعت ۶ تو شرکت بودم هوووف خوداروشکر روز اولی دیر نرسیدم وگرنه دوباره باید با این گند اخلاق دعوا میکردم و این مساوی با اخراج شدنم بود همین که وارد شرکت شدم یه دختره که خیلی عصبی به نظر میومد اومد سمتم و دستمو گرفت و گفت: ببینم تو باید همون دختری باشی که تازه استخدام شدی
گفتم:بله خودمم کیم ات
گفت: خوشبختم ات منم سوجینم دنبالم بیا میز کارتو نشونت بدم
گفتم:باشه
بعد منو دنبال خودش کشوند و میزمو نشونم داد
گفت: این برگه هایی که رو میز هست رو باید چند تا طراحی بکشی و ببر بده به رئیس اگه کارت خوب بود رئیس کارای مهم تر و بهتری بهت میده
گفتم: باشه ممنون خانم
گفت:همون سوجین صدام کن
گفتم:اوهوم باشه سوجین
و بعد رفت سراغ کار خودش همه مشغول به کار بودن سعی کردم اینقدر سرک نکشم و فقط روی طراحی خاصی که قرارع بکنم متمرکز بشم......
برگشتم خونه و یه راس رفتم تو اتاقم و خودمو با همون لباسا پرت کردم رو تخت نازنینم اخیشششش چقدر حرف زدن با اون پسر جذابه استرس داشت واییی قرارع تو شرکتش کار کنم پس این یعنی دیدن هر روز اون به طور متوالی ولی کی بدش میومد اون جذاب رو هر روز ببینه اصلا وایسا ببینم چی دارم میگم بهتره بگیرم بخوام تا دیوونه تر نشدم مثلا من فردا باید ساعت ۵ بیدار شم تا آماده بشم و برم دیگه ساعت ۶ هست بلند شدم و لباسامو با یه لباس خواب راحت عوض کردم و آرایشمو پاک کردم و پریدم رو تخت و خوابیدم......
****
برش زمانی به صبح ساعت ۵:
با صدای الارام گوشیم از خواب بیدار شدم امروز یه روز جدید بود برای من یه زندگی جدید دیگه از این به بعد به مدت دو ماه قراره همین ساعت بیدار شم و تا ساعت ۸ شب اونجا باشم و کار کنم ولی از اونجایی که خیلی قدرت تخیل بالایی داشتم تو بخش ایده ها قرار بود کار کنم منظورم همون طراحی لباس و اینا بود ، رفتم و صورتمو شستم و روتین پوستیمو انجام دادم و لباس های بیرونمو پوشیدم یه لباس خفن که بهم خیلی میمود یه کت و شلوار سیاه با کفشای پاشنه بلند سیاهم من خیلی اهل آرایش غلیظ و اینجور چیزا بودم ولی از اونجایی که رئیس شرکت جئون جونکوک بزرگ خوشش نمیاد هیچ دختری حق آرایش کردن تو شرکتشو نداره خلاصه موهای بلندمو که تا روی باسنم بود رو شونه زدم و حالت دادم و کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون هنوز نیم ساعت وقت داشتم سریع یه چند لقمه صبحونه خوردم و یه اسنپ گرفتم و رفتم شرکت به ساعت نگاه کردم واییی دقیق ساعت ۶ تو شرکت بودم هوووف خوداروشکر روز اولی دیر نرسیدم وگرنه دوباره باید با این گند اخلاق دعوا میکردم و این مساوی با اخراج شدنم بود همین که وارد شرکت شدم یه دختره که خیلی عصبی به نظر میومد اومد سمتم و دستمو گرفت و گفت: ببینم تو باید همون دختری باشی که تازه استخدام شدی
گفتم:بله خودمم کیم ات
گفت: خوشبختم ات منم سوجینم دنبالم بیا میز کارتو نشونت بدم
گفتم:باشه
بعد منو دنبال خودش کشوند و میزمو نشونم داد
گفت: این برگه هایی که رو میز هست رو باید چند تا طراحی بکشی و ببر بده به رئیس اگه کارت خوب بود رئیس کارای مهم تر و بهتری بهت میده
گفتم: باشه ممنون خانم
گفت:همون سوجین صدام کن
گفتم:اوهوم باشه سوجین
و بعد رفت سراغ کار خودش همه مشغول به کار بودن سعی کردم اینقدر سرک نکشم و فقط روی طراحی خاصی که قرارع بکنم متمرکز بشم......
۳۲.۲k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.