پارت ۲۳
شلیک شد ولی کسی که تیر خورد لی بود سئوجون واسه نجات ات پدرش رو با تیر زد
لی:پسرم چیکار کردی
جون:نمیتونم بزارم ات رو بکشی من دوسش دارم ات بیا بریم
ات:تهیونگ چشمات رو باز نگه دار
سئوجون دست ات رو میگیره و بلندش می کنه
جون:بیا بریم
ولی ات مقاومت میکنه
ات:من با تو نمیام ولم کن
ات سعی میکنه خودشو نجات بده تهیونگ دیگه بیهوش بود
ات:نه تهیونگ چشمات رو باز کن تهیونگ ولم کن
ات با سئوجون درگیر میشه میخواد اسلحه شو از دستش بگیره ولی سئوجونم تلاش میکنه تا اینکه شلیک میشه و ات تیر میخوره
جون:نه ات
شکمم تیر خورد درد وحشتناکی داشت
ات:تهیونگ منم میام عشقم
سئوجون:ات نه چشماتو باز کن لطفا
سئوجون زنگ نمیزنه آمبولانس
جون:اینجا ....... دو نفر تیر خوردن
بعد فرار میکنه آمبولانس میاد و اونا رو میبره
ته ویو
با درد عجیبی از خواب بیدار شدم قفسه سینه ام کاملا در میکرد
کوک:تهیونگ بیدار شد پسرا
هوپی:خوبی
ته:خوبم پسرا ات کجاس
کوک:خوب اون
ته:چی شده
کوک:ات مرده
ته:نه امکان ندارع منو ببر پیشش
نام:اون تو سرد خونست
ته بلند میشه اون هنوز کاملا خوب نشده بود که خبر مرگ عشقش رو شنیده بود بدون توجه به حرف دکترا یا پسرا به سر خونه رفت یکی یکی جنازه ها رو دید تا به ات رسید وقتی پارچه سفید رو اونور کرد چهره سفید عشقش رو دید
ات بلند شو حق نداری بری مگه بهم قول ندادی بلند شو لطفا ات. جمله های بود که اون میگفت ولی چه فایده ات که نمی شنید دستش رو گرفت نشست رو زمین گریه کرد صدای گریه بیمارستان رو گرفته بود ولی واسه تهیونگ مهم نبود چون اون عشقش رو از دست داده بود
...................
لی:پسرم چیکار کردی
جون:نمیتونم بزارم ات رو بکشی من دوسش دارم ات بیا بریم
ات:تهیونگ چشمات رو باز نگه دار
سئوجون دست ات رو میگیره و بلندش می کنه
جون:بیا بریم
ولی ات مقاومت میکنه
ات:من با تو نمیام ولم کن
ات سعی میکنه خودشو نجات بده تهیونگ دیگه بیهوش بود
ات:نه تهیونگ چشمات رو باز کن تهیونگ ولم کن
ات با سئوجون درگیر میشه میخواد اسلحه شو از دستش بگیره ولی سئوجونم تلاش میکنه تا اینکه شلیک میشه و ات تیر میخوره
جون:نه ات
شکمم تیر خورد درد وحشتناکی داشت
ات:تهیونگ منم میام عشقم
سئوجون:ات نه چشماتو باز کن لطفا
سئوجون زنگ نمیزنه آمبولانس
جون:اینجا ....... دو نفر تیر خوردن
بعد فرار میکنه آمبولانس میاد و اونا رو میبره
ته ویو
با درد عجیبی از خواب بیدار شدم قفسه سینه ام کاملا در میکرد
کوک:تهیونگ بیدار شد پسرا
هوپی:خوبی
ته:خوبم پسرا ات کجاس
کوک:خوب اون
ته:چی شده
کوک:ات مرده
ته:نه امکان ندارع منو ببر پیشش
نام:اون تو سرد خونست
ته بلند میشه اون هنوز کاملا خوب نشده بود که خبر مرگ عشقش رو شنیده بود بدون توجه به حرف دکترا یا پسرا به سر خونه رفت یکی یکی جنازه ها رو دید تا به ات رسید وقتی پارچه سفید رو اونور کرد چهره سفید عشقش رو دید
ات بلند شو حق نداری بری مگه بهم قول ندادی بلند شو لطفا ات. جمله های بود که اون میگفت ولی چه فایده ات که نمی شنید دستش رو گرفت نشست رو زمین گریه کرد صدای گریه بیمارستان رو گرفته بود ولی واسه تهیونگ مهم نبود چون اون عشقش رو از دست داده بود
...................
۱۳.۹k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.