a love that was destroyed

تک پارتی

عشقی که نابود شد

با قدم های اروم به سمت پل میرفت

پلی که زندگی رنگیش از اونجا شروع شد

مردی که شنل مشکی طلایی پوشیده بود رو دید

لبخند تلخی زد مگه میشد

مگه میشد مردی که زندگیشو رنگی کرد رو نشناسه ؟!

به سمتش رفت

جونگ کوک هم حضور دختر رو حس کرد
و شروع کرد به حرف زدن:

خیلی وقت بود ندیده بودمت پرنسس

ات: هه انتضار نداشتم اینجا ببینمت

کوک: چرا برنمیگردی تا زندگیمونو دوباره بسازیم . من که بهت گفتم اون فقط یه اشتباه بود

ات: مهره های شطرنجو دیدی یا سیاهن یا سفید آدما برای من همین رنگن ولی وقتی تو اومدی تو زندگیم یکی از اون مهره ها رنگی شد اما وقتی بهم خیانت کردی و یه دختر دیگه جای منو گرفت اون مهره رنگی که تو بودی دوباره سیاه شد !!!
فک کنم فهمیده باشی دیگه توی زندگیم جایی نداری

کوک: ولی من همیشه برای عاشق بودن به خاطر تو زنده میمونم و نفس میکشم!