part:16. name:fate
_سلام کایرا
با چشای گرد بهش نگاه کردم و گفتم
_تو کی هستی؟
اومد نزدیک تر سمت تخت و گفت
_من دوست تو هستم
با اخم گفتم
_ولی من یادم نمیاد با تو دوست شده باشم
با نیشخند گفت
_با خیلی وقته پیش باهم دیگه دوست شدیم تو یادت نیست
با بهت نگاش کردم که دستشو کشید رو دستم که سرم بهش وصل بود که گفتم
_بهم دست نزن
بهم نگاه کرد و دستشو گذاشت روی سرم و با یه حرکت سرمو از دستم کشید بیرون
جیغ بلندی کشیدم و همینجوری دستم خون میومد
_چیکار کردییییییی روانی
بدون هیچ حرفی دستمو گرفت و از روی تخت بلندم کرد و کشید منو سمت خودش و گفت
_هیچی نگو دهنتو ببند و دنبالم بیا
سریع در اتاقو باز کرد که دیدم تهیونگ داره از اونور میاد سریع با داد گفتم
_تهیووووووووووووووونگ
ولی بخاطره فاصله زیاد و سروصدا های اطراف صدامو نشید اون پسرم دستشو گذاشت رو دهنم و سریع منو از بیمارستان خارج کرد سعی داشتم فرار کنم ولی نمیتونستم
در یا ماشین خیلی بزرگ و سیاهو باز کرد منو انداخت داخل ماشین و خودشم سوار شد و حرکت کرد با داد گفتم
_چیکار داری می کنی منو ول کن عوضی
همینجوری داشتم ادامه میدادم که یدونه محکم خوابوند تو گوشمو گفت
_خفه شو ه***زه
بهش با خشم نگاه کردم و چون از اونایی نبودم که کم بیارن محکم تر از خودش کوبیدم تو دهنش ضربه پشته ضربه تویه صورتش میزدم که حواسش از رانندگی پرت شد و با یه تریلی خیلی بزرگ تصادف کردیم..
#تهیونگ
احساس کردم صدای کایرا که ازم کمک میخواستم شنیدم ولی اهمیت ندادم بیمارستان بزرگه و شاید اشتباه شنیدم چند دیقه بعد از انجام کارم رفتم توی اتاق کایرا که دیدم روی تخت نیست و سرمش مونده بود تا تموم شه و به وضوح معلوم بود که یکی بزور از دستش درآوردتش چشمامو بستم تا بفهمم اون موقعی که نبودم چه اتفاقی توی اتاق افتاده با دیدن اتفاقاتی که افتاد چشمامو باز کردمو گفتم
_یونگی
سریع از اتاق اومدم بیرون همه ی اینا زیر سر اون یونگی عوضی بود رفتم بیرون از بیمارستان که گوشيم زنگ خورد جواب دادم
_بله؟
_شما آقای کیم هستید؟
_بله بفرمایید
_من پلیس هستم خانوم اسمیت بمن گفتن با شما تماس بگیرم
_چه اتفاقی افتاده؟
_راستش ایشون رو مثل اینکه یک نفر که هویتش مشخص نیست دزدیده بودن و توراه با یه تریلی تصادف میکنن
با بهت گفتم
_حاله ..حاله کایرا چطوره؟
_ایشون حالشون خوبه پاشون و سرشون آسیب دیده ولی زیاد جدی نیست و سریع بهوش اومدن
_ادرس بدید بیام اونجا
پلیس آدرسو بهم داد خیلی سریع حرکت کردم رفتم به بیمارستان بعد از دیدن کایرا خیالم راحت شد اومدم بیرون و نشستم روی صندلی که همون لحظه گوشيم زنگ خورد جواب دادم
_بله؟
_سلام برادر ته
با چشای گرد بهش نگاه کردم و گفتم
_تو کی هستی؟
اومد نزدیک تر سمت تخت و گفت
_من دوست تو هستم
با اخم گفتم
_ولی من یادم نمیاد با تو دوست شده باشم
با نیشخند گفت
_با خیلی وقته پیش باهم دیگه دوست شدیم تو یادت نیست
با بهت نگاش کردم که دستشو کشید رو دستم که سرم بهش وصل بود که گفتم
_بهم دست نزن
بهم نگاه کرد و دستشو گذاشت روی سرم و با یه حرکت سرمو از دستم کشید بیرون
جیغ بلندی کشیدم و همینجوری دستم خون میومد
_چیکار کردییییییی روانی
بدون هیچ حرفی دستمو گرفت و از روی تخت بلندم کرد و کشید منو سمت خودش و گفت
_هیچی نگو دهنتو ببند و دنبالم بیا
سریع در اتاقو باز کرد که دیدم تهیونگ داره از اونور میاد سریع با داد گفتم
_تهیووووووووووووووونگ
ولی بخاطره فاصله زیاد و سروصدا های اطراف صدامو نشید اون پسرم دستشو گذاشت رو دهنم و سریع منو از بیمارستان خارج کرد سعی داشتم فرار کنم ولی نمیتونستم
در یا ماشین خیلی بزرگ و سیاهو باز کرد منو انداخت داخل ماشین و خودشم سوار شد و حرکت کرد با داد گفتم
_چیکار داری می کنی منو ول کن عوضی
همینجوری داشتم ادامه میدادم که یدونه محکم خوابوند تو گوشمو گفت
_خفه شو ه***زه
بهش با خشم نگاه کردم و چون از اونایی نبودم که کم بیارن محکم تر از خودش کوبیدم تو دهنش ضربه پشته ضربه تویه صورتش میزدم که حواسش از رانندگی پرت شد و با یه تریلی خیلی بزرگ تصادف کردیم..
#تهیونگ
احساس کردم صدای کایرا که ازم کمک میخواستم شنیدم ولی اهمیت ندادم بیمارستان بزرگه و شاید اشتباه شنیدم چند دیقه بعد از انجام کارم رفتم توی اتاق کایرا که دیدم روی تخت نیست و سرمش مونده بود تا تموم شه و به وضوح معلوم بود که یکی بزور از دستش درآوردتش چشمامو بستم تا بفهمم اون موقعی که نبودم چه اتفاقی توی اتاق افتاده با دیدن اتفاقاتی که افتاد چشمامو باز کردمو گفتم
_یونگی
سریع از اتاق اومدم بیرون همه ی اینا زیر سر اون یونگی عوضی بود رفتم بیرون از بیمارستان که گوشيم زنگ خورد جواب دادم
_بله؟
_شما آقای کیم هستید؟
_بله بفرمایید
_من پلیس هستم خانوم اسمیت بمن گفتن با شما تماس بگیرم
_چه اتفاقی افتاده؟
_راستش ایشون رو مثل اینکه یک نفر که هویتش مشخص نیست دزدیده بودن و توراه با یه تریلی تصادف میکنن
با بهت گفتم
_حاله ..حاله کایرا چطوره؟
_ایشون حالشون خوبه پاشون و سرشون آسیب دیده ولی زیاد جدی نیست و سریع بهوش اومدن
_ادرس بدید بیام اونجا
پلیس آدرسو بهم داد خیلی سریع حرکت کردم رفتم به بیمارستان بعد از دیدن کایرا خیالم راحت شد اومدم بیرون و نشستم روی صندلی که همون لحظه گوشيم زنگ خورد جواب دادم
_بله؟
_سلام برادر ته
۵.۴k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.