داداش گربه ای پارت ۵
داداش گربه ای پارت ۵
از دید فیو
الان دارم میرم سمت خونه ی سانو ها خیلی هیجان دارمممممممم رسیدم و رفتم تو مایکیو دیدم که بدو بدو اومد پیشم
مایکی : سلام دورایاکی کوچولووووووو میشه برام دورایاکی بخریییییی( چشم ستاره ای و بامزه کردن خودش )
چی این همون مایکیه که تا دیروز حتی بهم لبخندم نمیزد
دراکن : مایکی بیا این ور
اما : سلام فیومی مایکی بیا این وررررر
یه لبخند زدم و گفتم
فیو : اصلا مشکلی نیست میرم و میخرم
دراکن : به نظر من اصلا این کارو نکن
فیو : مشکلی نیست
مایکی : ممنونننننننننن
رفتم و چند تا دورایاکی خریدم و برگشتم و بهش دادم و خورد
فیو : خب کی تمرینو شروع میکنیم
مایکی: قبل از تمرین موتور داری اصلا بلدی موتورو برونی
وقتی حرفشو شنیدم ناامید شدم
فیو : نه موتور ..... ندارم ولی داداشم یدونه داره تا حدی یادم داده
مایکی : خوبه پس تا حدی بلدی خب خدم بعدا بهت یاد میدم الان آماده ی مبارزه شو
رفتم و یه سمت حیاطشون ایستادم و آماده ی مبارزه شدم اولین حمله رو من انجام دادم ولی قبل از اینکه بفهمم حملمو دفع کرد و منو کوبوند زمین خیلی درد داشت
فیو : اخخخخخ ( آروم )
بلند شدم و دوباره مبارزه کردیم
گذر زمان
شب شده بود
فیو : من دیگه باید برم وگرنه داداشی منو میکشه
مایکی : جرعتشو نداره ولی راس میگه الان شبه خطرناکه منم باهات میام
دراکن : فیومی
فیو : بله
دراکن : فقط براش دورایاکی نگیر خوابش میبره منم نیستم بلندش کنم
فیو : شاید گرفتم
منو مایکی سان رفتیم
نزدیک خونه بودیم دراکن راست میگفت مایکی خوابش برده دارم کولش میکنم برای من سنگینه رسیدم خونه باید مایکو سانو بیدار کنم که بره
فیو : مایکی سان ....مایکی سان بیدار شو باید برگردی خونه
بیدار نمیشهههه
زنگ زدم به اما
فیو : سلام اما
اما : سلام رسیدی
فیو : آره ولی مایکی خوابش برد بیدار نمیشه اشکالی نداره ببرمش خونه پیش داداشی
اما : اشکالی ندارد فردا خودش میاد فعلا خدافظ
فیو : خدافظ
مایکیو بردم تو
چیفو : آهای فیوووووومییییی ماتسونوووووو
کجاااا بودیییییی
فیومی : هیششششششششش مایکی خوابه
چیفو : چی چرا اینجاس
فیومی : منو رسوند تو راه دورایاکی خورد خوابش برد منم به اما گفتم گفت اشکالی ندارد که بیاد اینجا
چیفو : آها
فیو : من میرم جاشو توی اتاقم میندازم
چیفو : باشه شب بخیر
از دید فیو
الان دارم میرم سمت خونه ی سانو ها خیلی هیجان دارمممممممم رسیدم و رفتم تو مایکیو دیدم که بدو بدو اومد پیشم
مایکی : سلام دورایاکی کوچولووووووو میشه برام دورایاکی بخریییییی( چشم ستاره ای و بامزه کردن خودش )
چی این همون مایکیه که تا دیروز حتی بهم لبخندم نمیزد
دراکن : مایکی بیا این ور
اما : سلام فیومی مایکی بیا این وررررر
یه لبخند زدم و گفتم
فیو : اصلا مشکلی نیست میرم و میخرم
دراکن : به نظر من اصلا این کارو نکن
فیو : مشکلی نیست
مایکی : ممنونننننننننن
رفتم و چند تا دورایاکی خریدم و برگشتم و بهش دادم و خورد
فیو : خب کی تمرینو شروع میکنیم
مایکی: قبل از تمرین موتور داری اصلا بلدی موتورو برونی
وقتی حرفشو شنیدم ناامید شدم
فیو : نه موتور ..... ندارم ولی داداشم یدونه داره تا حدی یادم داده
مایکی : خوبه پس تا حدی بلدی خب خدم بعدا بهت یاد میدم الان آماده ی مبارزه شو
رفتم و یه سمت حیاطشون ایستادم و آماده ی مبارزه شدم اولین حمله رو من انجام دادم ولی قبل از اینکه بفهمم حملمو دفع کرد و منو کوبوند زمین خیلی درد داشت
فیو : اخخخخخ ( آروم )
بلند شدم و دوباره مبارزه کردیم
گذر زمان
شب شده بود
فیو : من دیگه باید برم وگرنه داداشی منو میکشه
مایکی : جرعتشو نداره ولی راس میگه الان شبه خطرناکه منم باهات میام
دراکن : فیومی
فیو : بله
دراکن : فقط براش دورایاکی نگیر خوابش میبره منم نیستم بلندش کنم
فیو : شاید گرفتم
منو مایکی سان رفتیم
نزدیک خونه بودیم دراکن راست میگفت مایکی خوابش برده دارم کولش میکنم برای من سنگینه رسیدم خونه باید مایکو سانو بیدار کنم که بره
فیو : مایکی سان ....مایکی سان بیدار شو باید برگردی خونه
بیدار نمیشهههه
زنگ زدم به اما
فیو : سلام اما
اما : سلام رسیدی
فیو : آره ولی مایکی خوابش برد بیدار نمیشه اشکالی نداره ببرمش خونه پیش داداشی
اما : اشکالی ندارد فردا خودش میاد فعلا خدافظ
فیو : خدافظ
مایکیو بردم تو
چیفو : آهای فیوووووومییییی ماتسونوووووو
کجاااا بودیییییی
فیومی : هیششششششششش مایکی خوابه
چیفو : چی چرا اینجاس
فیومی : منو رسوند تو راه دورایاکی خورد خوابش برد منم به اما گفتم گفت اشکالی ندارد که بیاد اینجا
چیفو : آها
فیو : من میرم جاشو توی اتاقم میندازم
چیفو : باشه شب بخیر
۴.۳k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.