ماه و ریون پارت ۱۱ 🌙♡
از زبان ریون :
فردا شد و امروز روز اعدام مونا بود رفتم پیش تهیونگ نشستم و مونا هم اومد ولی یه پوزخند رو لبش بود ....
مونا رو کشتن ولی من یهو حالم بد شد و دويدم دستشویی تهیونگ نگران اومد پیشم ....
تهیونگ: بیب خوبی ؟
( تهیونگ و ریون بهم اعتراف کردن )
ریون : آر...
یهو بیهوش شدم.
* طبیب اومد و منو معاینه کرد و گف :
دکتر : تبریک میگم ملکه باردارن .
* ریون و تهیونگ اشک شوق تو چشماشون جمع شد همون لحظه کیراز وارد شد و داد زد :
کیراز : آخ جوووووننننن قرارههه داداش دار شممم.
* ۳ سال بعد *
ریون : ۳ سال گذشت و من یه پسر خوشگل و بامزه به اسم سوهو به دنیا اوردم خیلی خوشحال زندگی میکنیم ولی ......
ادامه دارد ....
خب تا فالوورا نپریده بگم پایانش خوشه .😂
فردا شد و امروز روز اعدام مونا بود رفتم پیش تهیونگ نشستم و مونا هم اومد ولی یه پوزخند رو لبش بود ....
مونا رو کشتن ولی من یهو حالم بد شد و دويدم دستشویی تهیونگ نگران اومد پیشم ....
تهیونگ: بیب خوبی ؟
( تهیونگ و ریون بهم اعتراف کردن )
ریون : آر...
یهو بیهوش شدم.
* طبیب اومد و منو معاینه کرد و گف :
دکتر : تبریک میگم ملکه باردارن .
* ریون و تهیونگ اشک شوق تو چشماشون جمع شد همون لحظه کیراز وارد شد و داد زد :
کیراز : آخ جوووووننننن قرارههه داداش دار شممم.
* ۳ سال بعد *
ریون : ۳ سال گذشت و من یه پسر خوشگل و بامزه به اسم سوهو به دنیا اوردم خیلی خوشحال زندگی میکنیم ولی ......
ادامه دارد ....
خب تا فالوورا نپریده بگم پایانش خوشه .😂
۱.۸k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.