💜❤پیش به سوی آینده ی پارت ۵ 💜❤
ات: رفتم تو اتاق و گریه کردم ات: یعنی ممکنه مامان بابام هم این نظر و داشته باشن و به خاطر همین من و با خودش نبرده باشن تو همین فکرا بودم که یکی در زد ات: کیه جیمین : جیمینم ات: برو جیمین: خواهش میکنم (همون طور که گفتم ات فلسفع احساسات و از بره ) ات : درو باز کردم جیمین: از چهرت مشخصه که نارحتی ات: فکر کن یک نفرت بهت بگه جیمین: داشت میگفت که مکس کردو و یهو دیدم همینطور داره اشک از چشماش میاد و رفتم بغلش کردم ات : یهو گریم گرفت و جیمین اومد بغلم کرد نمیدونم چرا قلبم تاب تاب میزد ات: چی کار میکنی ( با صدای خیلی اروم گفت) جیمین: صدات خیلی قشنگه که یهو کوک اومد ات: اگه تو قانون هارو نگاه کنی نباید بیای تو اتاق بدون اجازه کوکی : رفتم بیرون در زدم و گفتم (با صدایی که مشخصه از ته دل ناراحته) میشه بیام تو ات: اره جیمین و کوک باهم: در این شرایط نباید بگی نه ات: خوب میدونین من هیچی ولش کن حالا میای تو یا نه کوکی: نه نه میگم میشه من و ببخشی ات : باشه و بعد باهم رفتیم مشرروب خوردیم و من و کوک بدجور مست شدیم
بچه ها رفتن من و کوکم داشتیم میرفتیم تو اتاق که گوشیم زنگ خورد گوشیم اهنگه فقولادن عاشقانه بود و من و کوک مست بودیم شدید تلفتم تموم شد که کوک اومد و شروع مرد به خوردن لبام و مک زد و بلندم کرد برد تو اتاق و لباساشو دراوورد منم لباسام و دراووردم و شروع کردیم به خوردن هم که نفهمیدم که واردم کردو جیغ میزدم که کم کم شد برام لذت و باهم رفتیم حموم که تو حموم به خودمون داشتیم میومدیم که 😱
اومید وارم لذت برده باشین😍
بچه ها رفتن من و کوکم داشتیم میرفتیم تو اتاق که گوشیم زنگ خورد گوشیم اهنگه فقولادن عاشقانه بود و من و کوک مست بودیم شدید تلفتم تموم شد که کوک اومد و شروع مرد به خوردن لبام و مک زد و بلندم کرد برد تو اتاق و لباساشو دراوورد منم لباسام و دراووردم و شروع کردیم به خوردن هم که نفهمیدم که واردم کردو جیغ میزدم که کم کم شد برام لذت و باهم رفتیم حموم که تو حموم به خودمون داشتیم میومدیم که 😱
اومید وارم لذت برده باشین😍
۱۹.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.