رمان عشق لجباز من
پارت ۶۳
ارسلان
چند ساعت بعد
دکتر اومد بیرون گفت:میتونید برید ببینیدش
من:اقای دکتر چش شد یه دفعه؟
دکتر:یه شک شدیدی بهشون وارد شده یه دفعه یه احساس خاصی گرفتن شادی زیاد غم زیاد دلتنگی زیاد یه همچین چیزی متوجه اید که چی میگم؟
من:بله
رفتم داخل اتاق
روی صندلی کنار تخت نشستم دست دیانا رو گرفتم و آروم نوازشش میکردم
حس کردم چشاشو باز کرد
دیانا
چشمامو باز کرد سوزشی توی دستم حس کردم که دیدم سرم تو دستمه و بیمارستانم
دور و برم رو نگاه کردم ارسلانو دیدم
من:چرا منو اوردند اینجا دستتو بکش بهم دست نزن
ارسلان:شک بهت وارد شده بود برای همین غش کردی😂دکتر گفت از روی احساساتی شدن یهویی بوده نکنه منو دیدی اینطوری برام تب کردی😂
من:نخیر عمرا کی میرم خونه؟
ارسلان:سرمت تموم شه میریم
من:گوشیم کو؟
ارسلان:خونه
من:اههههه گوشیتو بده
ارسلان:چرا؟
من:زنگ بزنم به دوستام بگم نگرانم نشن
ارسلان:باشه بیا
گوشی ارسلانو ازش گرفتم زنگ زدم بردیا تنها شماره ای که حفظ بودم
بردیا:الو بله بفرمایید
من:دیانام
بردیا:عه خط عوض کردی؟
من:نخیر این شماره یکیه
بردیا:پدصگ ما اینقدر گرفتیمت چرا جواب نمیدی کجایی؟
من:بیمارستانم
بردیا:چت شده
من:هیچی نگران نشو
بردیا:بش رسیدی خونه SMS میدی فهمیدی توله سگ؟😂
من:عه چرا توله سگ😂
بردیا:هشت نفر ادم از دلشوره دارن میمیرن ببینیمت پاره ای😂
من:بش بای
بردیا:بای
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
ارسلان
چند ساعت بعد
دکتر اومد بیرون گفت:میتونید برید ببینیدش
من:اقای دکتر چش شد یه دفعه؟
دکتر:یه شک شدیدی بهشون وارد شده یه دفعه یه احساس خاصی گرفتن شادی زیاد غم زیاد دلتنگی زیاد یه همچین چیزی متوجه اید که چی میگم؟
من:بله
رفتم داخل اتاق
روی صندلی کنار تخت نشستم دست دیانا رو گرفتم و آروم نوازشش میکردم
حس کردم چشاشو باز کرد
دیانا
چشمامو باز کرد سوزشی توی دستم حس کردم که دیدم سرم تو دستمه و بیمارستانم
دور و برم رو نگاه کردم ارسلانو دیدم
من:چرا منو اوردند اینجا دستتو بکش بهم دست نزن
ارسلان:شک بهت وارد شده بود برای همین غش کردی😂دکتر گفت از روی احساساتی شدن یهویی بوده نکنه منو دیدی اینطوری برام تب کردی😂
من:نخیر عمرا کی میرم خونه؟
ارسلان:سرمت تموم شه میریم
من:گوشیم کو؟
ارسلان:خونه
من:اههههه گوشیتو بده
ارسلان:چرا؟
من:زنگ بزنم به دوستام بگم نگرانم نشن
ارسلان:باشه بیا
گوشی ارسلانو ازش گرفتم زنگ زدم بردیا تنها شماره ای که حفظ بودم
بردیا:الو بله بفرمایید
من:دیانام
بردیا:عه خط عوض کردی؟
من:نخیر این شماره یکیه
بردیا:پدصگ ما اینقدر گرفتیمت چرا جواب نمیدی کجایی؟
من:بیمارستانم
بردیا:چت شده
من:هیچی نگران نشو
بردیا:بش رسیدی خونه SMS میدی فهمیدی توله سگ؟😂
من:عه چرا توله سگ😂
بردیا:هشت نفر ادم از دلشوره دارن میمیرن ببینیمت پاره ای😂
من:بش بای
بردیا:بای
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۲۲.۵k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.