پارت ۴ (بجای من ببین )
از خواب بیدارشود رفت دستو صورتشو شست از پله ها رفت پایین تا صبحانه بخوره همینطور که روی صندلی داشت جابه جا میشود اونسو رو دید که سرش پایین بود دلش میخواست قبل از مرگش تنها چیزی که میبینه قیافه اون باشه شروع کرد به خوردن صبحانه چند دقیقه گذشت همینطور که دوشت میخورد چشمش به قیافه اونسو افتاد چی داشت میدید ؟اون خون بود داشت از بینیش میامد؟
از دید اونسو
واییی خیلی خسته شده بودم از صبح که از خواب پاشدم همش کار میکردم اول گل ها رو آبد دادم بعدش آمدم صبحونه حاضر کردم بعدشم چیدم (خسته نباشی واقعا)
دیگه کارام تموم شده بود آمدم بیرون از آشبز خونه دیدم تهیونگ اونجا نسته داره صجبحونه میخوره وایی خیلیی قشنگ میخوره همینطور داشتم نگاه میکردم که دیرم پاشید داشت میمد سمتم دلم یهو ریخت چند قدم مونده بود بهم برسه سریع برگشتم میخواستم برم که دستم محکم کشیده شود رومو برگردوندم دیدم دستمو گرفته
یهو شصت دست راستشو بالا آورد و زیر بینیم گذاشت چند بار به چپ و راست کشید وایستا ببینم چرا خیس بود دستشو پس زدم و با دست خودم بینیم رو پاک کردم چی داشتم میدیدم خون بوددددد من از خون بدم میاد یعنی حالم بهم میخوره این چندمین بار بود آین اتفاق میافتاد چند روز پیش هم قسمت هایی از بدنم کبود میشود ولی دلیلش چی بود ؟
بگذریم به خودم آمدم دیدم داره منو نگاه میکنه
اونسو : ببخشید من دیگه برم میخواستم برگردم که حرفش مانع رفتنم شود
تهیونگ : چرا یهو اینطوری شودی؟
اونسو :هاا فکر کنم یکم خستم آره فقط خستم
تهونگ : بهر حال بیشتر مواظب خودت باش
اونسو:چشم میشه برم ؟
دستمو ول کرد و رفت ادامه صبحانه سریع رفتم اتاقم سرمو تو بالشت فرو کردم و جیغ زدم
واییییییییییی خیلی به نزدیک شود گرمای بدنشون واضح حس میکردممممممم منم این احمقا فقط نگاه ميکردم وایییییی
از دید اونسو
واییی خیلی خسته شده بودم از صبح که از خواب پاشدم همش کار میکردم اول گل ها رو آبد دادم بعدش آمدم صبحونه حاضر کردم بعدشم چیدم (خسته نباشی واقعا)
دیگه کارام تموم شده بود آمدم بیرون از آشبز خونه دیدم تهیونگ اونجا نسته داره صجبحونه میخوره وایی خیلیی قشنگ میخوره همینطور داشتم نگاه میکردم که دیرم پاشید داشت میمد سمتم دلم یهو ریخت چند قدم مونده بود بهم برسه سریع برگشتم میخواستم برم که دستم محکم کشیده شود رومو برگردوندم دیدم دستمو گرفته
یهو شصت دست راستشو بالا آورد و زیر بینیم گذاشت چند بار به چپ و راست کشید وایستا ببینم چرا خیس بود دستشو پس زدم و با دست خودم بینیم رو پاک کردم چی داشتم میدیدم خون بوددددد من از خون بدم میاد یعنی حالم بهم میخوره این چندمین بار بود آین اتفاق میافتاد چند روز پیش هم قسمت هایی از بدنم کبود میشود ولی دلیلش چی بود ؟
بگذریم به خودم آمدم دیدم داره منو نگاه میکنه
اونسو : ببخشید من دیگه برم میخواستم برگردم که حرفش مانع رفتنم شود
تهیونگ : چرا یهو اینطوری شودی؟
اونسو :هاا فکر کنم یکم خستم آره فقط خستم
تهونگ : بهر حال بیشتر مواظب خودت باش
اونسو:چشم میشه برم ؟
دستمو ول کرد و رفت ادامه صبحانه سریع رفتم اتاقم سرمو تو بالشت فرو کردم و جیغ زدم
واییییییییییی خیلی به نزدیک شود گرمای بدنشون واضح حس میکردممممممم منم این احمقا فقط نگاه ميکردم وایییییی
۷۰.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.