پارت۳۹🥳🥳😎✌
از مدرسه تا عشق♥️ پارت۳۹
ماهان:همتارو کجا برده بودی؟😡 بردیا:اع بزار ببینم همتا رو کجا بردمم ؟؟اهان خونمون یه دفعه بردیا خودشو بغل کرد لوس گفت:چه شب خوبی بود🤤یه دفعه ماهان برگشت منو دید از خجالت دستمو گذاشته بودم رو صورتم سرمم پایین ماهان اومد گفت:این داره چی میگه؟؟* من:وای خدا بردیا:همتا بگو دیگه صبح تو بغل من بلند شدی🤤
((بچه ها:😮😮)) ماهان:چی !!؟ ماهان دستمو کشید گفت:این چی داره میگه؟؟ من:چرت پرت میگه😑 بردیا از موتر اومد پایین اومد جلو گفت:چی گفتی؟ عشقم چرت پرت میگم ماهان:برو بینم بابا ماهان دستمو گرفتو داشت منو میبرد یه دفعه بردیا دستمو گرفتو روبه ماهان کرد گفت:داری عشقمو کجا میبری؟؟😡 ماهان:عشقت؟ بردیا :اس بابا همتا بگو بهم چی میگفتی که پیشت بمونم تا ابن فضول گمشه من:ای بابا چون لباسام بد بود واسه مدرسه نبود بعد شم خودت دیدی چه حالی داشتمو چطور بودم گفتم بمون پیشم ((بچه: لباس بد🤯🤯 ، شب همتا پیش بردیا بود وای راستع😮😮)) دیدم که حرف پشتم زیاده کم مونده ماهان و بردیا خودشونو بکشن دو تا دستمو کشیدم گفتم:اع بسه منو بی آبرو کردید از هر دوتون بدم میاد اینو گفتمو بدو بدو داشتم میرفتم کلاس ماهان:همتا بردیا:عشقم وایسا من:برید گمشید ■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
ماهان:همتا رو کجا بردی؟؟ بردیا:به تو چه؟ ماهان:عوضی منو نگاه بردیا:چیه؟؟ ماهان :پشت مدرسه بردیا:هستی دیگه (( بچه ها:اینا چی میگن؟ ماهان:هسم
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
نشسته بودم تو کلاس داشتم کتابمو میخوندم یه دفعه سرو صدا بچه ها اومد فهمیدم دارن میان کلاس خودمو جمع و جور کردم بردیا اومد کلاس اخم کردم اومد پیش من نشست من:اینجا چیکار میکنی؟😠 بردیا:چی میگی جام اینجاس دیگه پاشدمو کتابامو برداشتم گفتم:باش بمون اینجا من رفتم بردیا دستمو گرفت سرشم پایین بود گفت:لطفاا بمون نگاه بهش کردم دلم واسش سوخت نشستم بیخیال فقط تو دلم میگفتم:ماهان تو دیگه نیا لطفااا😖😖 بردیا:چی شده؟ من:هیچی هیچی یه دفعه ماهان اومد من:وای نه😖 نگاه به من کرد اومد نشست بغلم منم باز وسط گیر کرده بودم بردیا:چرا نشستی اینجا؟؟ ماهان:تو چرا نشستی؟؟ من:وای نه دستمو گرفتم جلو صورتم سرمم پایین گرفتم رفتم پایین بردیا و ماهانم همینطوری داشتن بحث میکردن یه دفعه یه پسره اومد کلاس گفت:بچه هاا پاشید برنده های مسابقه آواز شو معلوم شده من:چی پر هیجان پاشدم یه دفعه سرم خورد به میز من:آخ😖😖 بردیا و ماهان:چی شد؟؟ من:هیچی هیچی پاشید بریم پاشید ما ۳ تایی رفتیم تو صف آقای مدیر اومد روی سَحکو وایستاد گفت:سلام بچه ها روزی که منتظرش بودید رسید فقط قبلش بگم هیچ اعتراضی قبول نیست هر کی با هر کی گروه افتاد بگید نمیخوام باهاس بی افتم قبول نیست اسم هایی که میخونم بیان بالا ((دانیال کاکاوندی، ماهان نوری، بردیا شاهین،لاله صدقی،ملیسا بابایی و)) من:منو بگو، مدیر:و همتا مهری)) باهیجان رفتم بالا مدیر:اینا برنده شدن ،و کسایی که زوج میشن ((دانیال کاکاوندی با لاله صدقی)) دانیال:اوف جیگرش باهام افتاد لاله:آخ جوونم ((مدیر:ماهان نوری با)* من: منو با ماهان بگو منو بگو ((مدیر:ماهان نوری با ملیسا صدقی و همتا مهری با بردیا شاهین زوج میشن)) ماهان:هاا؟ ملیسا:چراا آخه؟؟ بردیا:ایولا مدیر دمتون گرم میدونید کیو با کی رل کنید😎✌ من:چی؟؟
ماهان:همتارو کجا برده بودی؟😡 بردیا:اع بزار ببینم همتا رو کجا بردمم ؟؟اهان خونمون یه دفعه بردیا خودشو بغل کرد لوس گفت:چه شب خوبی بود🤤یه دفعه ماهان برگشت منو دید از خجالت دستمو گذاشته بودم رو صورتم سرمم پایین ماهان اومد گفت:این داره چی میگه؟؟* من:وای خدا بردیا:همتا بگو دیگه صبح تو بغل من بلند شدی🤤
((بچه ها:😮😮)) ماهان:چی !!؟ ماهان دستمو کشید گفت:این چی داره میگه؟؟ من:چرت پرت میگه😑 بردیا از موتر اومد پایین اومد جلو گفت:چی گفتی؟ عشقم چرت پرت میگم ماهان:برو بینم بابا ماهان دستمو گرفتو داشت منو میبرد یه دفعه بردیا دستمو گرفتو روبه ماهان کرد گفت:داری عشقمو کجا میبری؟؟😡 ماهان:عشقت؟ بردیا :اس بابا همتا بگو بهم چی میگفتی که پیشت بمونم تا ابن فضول گمشه من:ای بابا چون لباسام بد بود واسه مدرسه نبود بعد شم خودت دیدی چه حالی داشتمو چطور بودم گفتم بمون پیشم ((بچه: لباس بد🤯🤯 ، شب همتا پیش بردیا بود وای راستع😮😮)) دیدم که حرف پشتم زیاده کم مونده ماهان و بردیا خودشونو بکشن دو تا دستمو کشیدم گفتم:اع بسه منو بی آبرو کردید از هر دوتون بدم میاد اینو گفتمو بدو بدو داشتم میرفتم کلاس ماهان:همتا بردیا:عشقم وایسا من:برید گمشید ■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
ماهان:همتا رو کجا بردی؟؟ بردیا:به تو چه؟ ماهان:عوضی منو نگاه بردیا:چیه؟؟ ماهان :پشت مدرسه بردیا:هستی دیگه (( بچه ها:اینا چی میگن؟ ماهان:هسم
■■■■■■■■■■■■■■■■■■■
نشسته بودم تو کلاس داشتم کتابمو میخوندم یه دفعه سرو صدا بچه ها اومد فهمیدم دارن میان کلاس خودمو جمع و جور کردم بردیا اومد کلاس اخم کردم اومد پیش من نشست من:اینجا چیکار میکنی؟😠 بردیا:چی میگی جام اینجاس دیگه پاشدمو کتابامو برداشتم گفتم:باش بمون اینجا من رفتم بردیا دستمو گرفت سرشم پایین بود گفت:لطفاا بمون نگاه بهش کردم دلم واسش سوخت نشستم بیخیال فقط تو دلم میگفتم:ماهان تو دیگه نیا لطفااا😖😖 بردیا:چی شده؟ من:هیچی هیچی یه دفعه ماهان اومد من:وای نه😖 نگاه به من کرد اومد نشست بغلم منم باز وسط گیر کرده بودم بردیا:چرا نشستی اینجا؟؟ ماهان:تو چرا نشستی؟؟ من:وای نه دستمو گرفتم جلو صورتم سرمم پایین گرفتم رفتم پایین بردیا و ماهانم همینطوری داشتن بحث میکردن یه دفعه یه پسره اومد کلاس گفت:بچه هاا پاشید برنده های مسابقه آواز شو معلوم شده من:چی پر هیجان پاشدم یه دفعه سرم خورد به میز من:آخ😖😖 بردیا و ماهان:چی شد؟؟ من:هیچی هیچی پاشید بریم پاشید ما ۳ تایی رفتیم تو صف آقای مدیر اومد روی سَحکو وایستاد گفت:سلام بچه ها روزی که منتظرش بودید رسید فقط قبلش بگم هیچ اعتراضی قبول نیست هر کی با هر کی گروه افتاد بگید نمیخوام باهاس بی افتم قبول نیست اسم هایی که میخونم بیان بالا ((دانیال کاکاوندی، ماهان نوری، بردیا شاهین،لاله صدقی،ملیسا بابایی و)) من:منو بگو، مدیر:و همتا مهری)) باهیجان رفتم بالا مدیر:اینا برنده شدن ،و کسایی که زوج میشن ((دانیال کاکاوندی با لاله صدقی)) دانیال:اوف جیگرش باهام افتاد لاله:آخ جوونم ((مدیر:ماهان نوری با)* من: منو با ماهان بگو منو بگو ((مدیر:ماهان نوری با ملیسا صدقی و همتا مهری با بردیا شاهین زوج میشن)) ماهان:هاا؟ ملیسا:چراا آخه؟؟ بردیا:ایولا مدیر دمتون گرم میدونید کیو با کی رل کنید😎✌ من:چی؟؟
۱۴.۸k
۱۹ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.