پارت ۱۴ و آخر
از اون روز به بعد ا.ت و یونگی با خوبی خوشی زندگی میکردن اما چند وقت بود رفتارای یونگی عجیب شده صبح میرفت شب زیاد دیر برنمیگشت اما از روزای دیگه دیر تر همش با یکی چت میکرد و میخندید و تماس های مشکوک
از زبان ا.ت
امروز از همه روز ها رفتاراش عجیب تر بود خیلی بهم بی محلی میکرد بیشتر از قبل بهش شک کرده بود
یونگی::ا.ت من دارم میرم امروز خونه نمیام
ا.ت:باشه
سریع پاشدم با همون لباسا گوشیم و برداشتم رفتم پارکینگ منتظر موندم از در بره بیرون همین که رفت پشت سرش ماشین و برداشتم رفتم دنبالش که جلوی ویلایی خیلی خوشگل وایساد یه دختره اومد بغلش کرد و رفتن داخل پشت سرشون رفتم در یکم باز بود رفتم داخل که یدفعه
اول بگید ببینم چی دیده تا پارت بعد و بزارم
از زبان ا.ت
امروز از همه روز ها رفتاراش عجیب تر بود خیلی بهم بی محلی میکرد بیشتر از قبل بهش شک کرده بود
یونگی::ا.ت من دارم میرم امروز خونه نمیام
ا.ت:باشه
سریع پاشدم با همون لباسا گوشیم و برداشتم رفتم پارکینگ منتظر موندم از در بره بیرون همین که رفت پشت سرش ماشین و برداشتم رفتم دنبالش که جلوی ویلایی خیلی خوشگل وایساد یه دختره اومد بغلش کرد و رفتن داخل پشت سرشون رفتم در یکم باز بود رفتم داخل که یدفعه
اول بگید ببینم چی دیده تا پارت بعد و بزارم
۹.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.